بازگشت

ده خصلت


فرمود در انسان ده خصلت است كه به زبان آشكار مي گردد و زبان مظهر و ابراز كننده آن خصال است.

1 - آنچه در ضمير دارد از علم و فكر و انديشه و اراده و مشيت و قصد و غرض و غيره كه با زبان اظهار مي كند و اين كار از جوارح و اعضاء ديگر ساخته نيست - اگر زبان نبود انسان قادر به بيان مقاصد خويش نبود و محتويات خزينه دل و جواهر افكار ابكار ظهور و بروز نداشت زبان نتايج قوه عاقله را به عرصه ظهور مي رساند و به زبان كه وسيله نطق و بيان است مميز انسان از ساير حيوانات است كه با قوه ناطقه بيان مركبات و عناصر و مواليد مي گردد.

2 - حكمراني است كه حق را از باطل جدا مي سازد و اگر زبان نبود اين امتياز براي انسان حاصل نمي شد.

3 - گوينده و واعظ است كه با اين خصلت پاسخ هر مسئلت و عنوان و سؤالي را ادا مي نمايند.

4 - واسطه و شفيع درخواست كننده مي گردد كه به وسيله آن به مقصد و منظور خود مي توان رسيد.

5 - وصاف و معرف اشياء است كه اين هم از خصال خاص انسان است.

6 - فرمانفرمائي مقتدر است كه به نيكي حكم مي كند و از بدي باز مي دارد كه زبان ترجمان اين احساسات است كه طالب خوبي و متنفر از بدي است - البته اين خاصيت مكتب طبيعت و تربيت است.



[ صفحه 241]



7 - تعزيت و تسلي است كه هر اندوهي را از دل برگيرد و با پند و اندرز و مصاحبت دانشمندان ضمير تغيير حال مي توان داد.

8 - آنكه دائم الحضور و كثير الالتفات است يعني اسبابي حاضر و مهيا مي سازد كه دشمني را رفع مي كند و دوستي ها را تشديد مي نمايد برخلاف ساير حيوانات كه قادر بر رفع خصومت و عناد نيستند.



بسا كس كه از يك حديث درشت

به هم زد جهاني و خلقي بكشت



يكي ديگر از گفته ي دل پسند

ميان دو صد قوم شادي فكند



9 - مسرت انگيز و فرح بخش است كه به گفتار خود گوش ها را ملذوذ مي سازد و دل ها را محظوظ مي نمايد.

10 - معزيست كه حزن و الم را مي برد و سختي ها را محو مي سازد - و عزت مي بخشد.

فرمود اميرالمؤمنين در اين بيان محسنات زبان مي فرمايد و هر چه عكس آن باشد حكم عرض را دارد فرمود اي مردمان هيچ چيز در خاموشي و سكوت از تنطق به حكمت بهتر نيست.

يعني زبان را خدا داده كه آدمي با آن اسرار و ودايع اعيان ثابته را ادراك و احساس نموده با ديگران در ميان نهد - و به عكس هيچ چيز بدتر از نطق روي جهالت نيست پس بايد به وقت گفتن گفت و به موقع سكوت ساكت ماند.

فرمود هر كسي نمي تواند عنان زبان را تملك نمايد و مالك و مختار زبان خود شود و اگر كسي توانست تملك زبان نمايد رستگار است و آنكه اختيار خود بر زبان داد بايد بداند كه زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد.

فرمود هر كس به صفت علم و گوهر دانش و معرفت ممتاز نگردد گمنام خواهد ماند رتبه شناسائي و لياقت شهرت نخواهد يافت و هر كس به حلم و بردباري كار نكند بردباري و حلم پيدا نمي كند و زنگ كدورات خاطرش به صيقل تجارب زدوده نخواهد شد و زشتي را نمي فهمد - هر كس به كمك تفكر و نصيحت ناصحان مشفق وقعي ننهد و ترك عمل زشت نكند شخصيت او تيره و كدر مي گردد و لگدكوب زجرت و محل بليات و حوادث خواهد شد.

فرمود: هر كس با حال تجمل و تمكن بر مقام عزت و نعمت به اهل سؤال و حاجت بخشش ننمايد روزگارش به آنجا كشاند كه در پيشگاه ديگران بايستد و به ذلت و مسكنت پرسش نمايد و معذلك محروم و ممنوع گردد.



[ صفحه 242]



هر كس طلب عزت در راه غير حق كند ذليل و خوار شود هر كس به نيروي ستم و دستياري ظلم نمايد گردش زمانش دستخوش ذلت و هوان فرمايد - هر كس معاند حق شود وهن و سستي و خواري با وي ملازمت گيرد هر كس فقيه و عالم شود به كسب فقه و علم برآيد موقر و محترم گردد.

هر كس تكبر نمايد و خود را بزرگ شمارد در چشم مردم حقير و كوچك شود - هر كس نيكو نباشد و نيكوئي نكند او را ستايش نكنيد چه انسان بنده احسان است و چون احسان بيند كرنش و تواضع كند.

فرمود اي مردم مرگ قبل از هر چيز است و بهتر است كه قبل از آنكه مرگ بيايد او را استقبال كنيد - پيش از آنكه تن به مرگ گرفتار شود در عبادت و اطاعت و صلح و سلم مبادرت نمايد كه انسان به عجز و بيچارگي توأم است و محاسبه نفس بايد در اين جهان نمود تا در آن جهان آزاد بود - فرمود مردن و به گور رفتن از زندگي بهتر است كه دست نياز پيش اين و آن دراز كنيد.

«نگارنده گويد اين صفت در ميان ائمه به قوت شدت داشته چنانچه امام حسين (ع) فرمود مرگ به عزت بهتر از حيات در ذلت است و امام محمدباقر عليه السلام همين حقيقت را خبر داد كه بايد با عزت زندگي كرد حيات ذلت آميز سودي ندارد.»

فرمود ناز كشيدن و چشم به اين و آن داشتن و



بر در ارباب بي مروت دنيا

چند نشيني كه خواجه كي به در آيد



دنيا همه اين طور بوده كه صباحي بر كام آدمي مي چرخد و ايامي برخلاف ميل او دور مي زند هميشه زندگي يكسان نيست.



چنين است رسم سراي درشت

گهي پشت به زين و گهي زين به پشت



خردمند كسي است كه در اقبال دنيا نيكوئي كند و در ادبار آن صبر و شكيبائي نمايد و سركشي و طغيان نكند چه اين دو حال براي امتحان آدمي است.

فرمود اي مردم شگفت ترين اعضاي آدمي دل اوست و در مخزن دل مواد حكمت و اضداد آن موجود است عقل و جهل نفس قدسي و نفس اماره هر دو جا دارد - دل عين حيات و آب زلال است و در عين حال ضلالت و غوايت است - محل اميد و رجاء و يأس و نوميدي آنجاست - اگر طمع طلب كند ذليل و خوار گردد و هيجان كبر و حرص او را به هلاكت بكشاند



[ صفحه 243]



و دريغ و افسوس بر محروميت ها كه او را بكشد و اگر غضب بر دلي مستولي گردد و غيظ و خشمي كه از راه عجز بر آدمي مستولي مي شود بر وي سخت مي گردد و اگر به رضا و قضا تن در دهد خوشبخت و كامياب خواهد شد.

اگر تحفظ و خويشتن داري را موقوف سازد و فراموش نمايد اگرچه روزگار بر كام او هم بگردد خوشي او خارج از انجام وظايف شرعي او خواهد بود و اگر بيم و شوقي درسپارد يكسره حذر نمايد و از امور واجبه بي خبر بماند.

اين بشر است كه اگر در مهد امن و عرصه امان زيست كند غرور و غفلت و تكبر و غوايت بر او غالب گردد و روش آدميت و انسانيت را فراموش كنند و در غفلت در صفت غافلان قرار گيرد ولي چون به مصيبتي گرفتار شد به جزع و فزع افتد و دامن صبر و شكيبائي از دست دهد - و فرياد كشد كه مفتضح شود اگر گرسنگي بر او چيره گردد چنان قدم سست كند كه نتواند از جاي برخيزد اگر در سير شدن و انباشتن شكم افراط نمايد از پري و امتلاء معده و درد شكم به تنگ آيد و به هر چه دست يابد ضرر رساند و به هر چه افراط كند به فساد كشد.

امام عليه السلام مي فرمايد حالت آدمي از اين جمله بيرون نيست كه قواي اضدادي است از دو طرف جنبه هاي مثبت و منفي و افراط و تفريط هر دو زيان آور است در اين نشئه چه شورها بر سر دارد و چه اميدها در مغز مي پرورد چه خيال هاي كوتاه و بلند و چه آرزوهاي دراز دارد تا به سر منزل مقصود برسد.

اي مردم هر كس به قليلي بسازد و به جود و بخشش و داد و دهشي عادت كند بزرگوار گردد و مالش بسيار شود و رياست يابد چون همه طالب دنيا و مال و مقام و منصب هستند هر كس قانع تر و مقتصدتر باشد بيشتر توفيق حاصل كند و در تنگدستي هم ناراحت نگردد.

هر كس حلم و بردباري داشته باشد بسيار بانبالت و شرف و فزوني گردد چه شخص حليم تا دانا نشود حكيم نگردد و به صفت بردباري و توكل بر حضرت باري برخوردار نمي گردد و چون بردبار شد بر حوادث جهان و ناملايمات زمان و جفاهاي اخوان شكيبائي مي نمايد و از خداوند تعالي فرج و تسهيل امور را مي خواهد و با اين صفت نيكو در هيچ حادثه اي جزع و فزع نمي كند و از جسارت و گستاخي جاهلان و بي مايگان دامن صبر و بردباري از دست نمي دهد و در نتيجه شرافتمند و جليل القدر مي گردد.

فرمود هر كس در ذات خداي تفكر نمايد زنديق و ملحد و كافر مي گردد و چه خداوند



[ صفحه 244]



تعالي برتر و بالاتر از هر خيال و قياس و وهم و گمان است و با مخلوق مجانست ندارد و مشابه و نظير و ضد و ندي براي او نيست و از ادراك عقل خارج است - و خرد از ادراك كنه ذاتش عاجز است.



خرد برد پي به كنه ذاتش

اگر رسد خس به قعر دريا



و تفكر در ذات به زندقه مي كشد و لذا مردم را از فكر در ذات حق منع كرده اند و در صفات جلال و جمالش و آثار آياتش تأكيد و ترغيب نموده اند.

فرمود هر كس بسيار مزاح كند خفيف و بي ارزش گردد و هر كس بسيار بخندد از هيبت و بزرگي بيفتد - هر كس ادب ندارد حسبش تباه گردد و برترين و فاضل ترين كارها نگاهداري و پاسباني و حراست عرض و ناموس است كه بايد مال را ذليل كرد تا عزيز شد بايد پول و مال دنيا در راه حفظ ناموس و شرافت فدا گردد - هر كس با جاهل بنشيند عقلش زايل شود - در حالي كه عاقل بايد ناچار جاهل را هدايت و ارشاد نمايد و به صحبت او مايل گردد و جاهل در مجالست عاقل عاقل گردد چه هر كس با نادان بنشيند نادان گردد و به قيل و قال بي جا وقتش صرف شود و نتيجه اي نبرد.

فرمود هيچ توانگري به وسيله ي مال از چنگ مرگ نمي رهد و هيچ فقيري به سبب بي چيزي از حادثه موت رهائي نيابد اگر مرگ متاعي بود كه مي فروختند هر كريمي آن را مي خريد و هر لئيمي حريص خريدار مي شد - فرمود طمع مردم لئيم را پاياني نيست و جود مردم جواد را نهايتي نيست - و نه خواننده و نه بخشنده به مقصود نمي رسند و نه امكان اجراي مقصود است از اين جهت كريم تمناي مرگ مي كند و لئيم حرص مي زند و بيش از احتياج خود مي ربايد.

چنين اشخاصي چون حيوانات وحشي و سبع و درنده بلكه بدتر هستند زيرا حيوان با يك طعمه كه سير شد مي گذرد و مي رود و يا چند گوسفند در بته سبزي شركت مي كنند و هر كدام پوزي مي زنند اما آدم حريص و لئيم اگر طعمه اي يافت نمي خواهد ديگران خبردار شوند و بلكه مي خواهد همه چيز را خود داشته باشد و به همين جهت قرآن مي فرمايد بل هم اضل السبيل چه از مقدار خواهش آن ها كاهش نمي شود و به اموال ديگران چشم مي دوزند و بر خود مي سوزند و آنها از اين جهت كه نمي توانند همه دنيا را در اختيار بگيرند مرگ را حاضر مي شوند خريداري كنند.



[ صفحه 245]



فرمود حريص به لئامت حرصش سخت تر است و هيچ چيز را به هيچ كس روا نمي دارد تا آنجا كه مرگ را اسباب آسايش خود مي شمارد.



لئيم مجلس ما خود هميشه دل مي خورد

علي الخصوص كه حرصي به لؤم او بستند



و معني ديگرش اين است كه لئيم مرگ را مي خرد كه حتي ديگران هم نداشته باشند و كريم مي خرد تا از نكبت اين جهان به نعيم آن جهان برخوردار شود.

فرمود اي مردمان قلوب را افاضات انوار حكمت الهي و رشحات قطرات معارف نامتناهي حيات مي بخشد - افاضات اشراقي الهي است كه دل را زنده مي سازد و نفوس اماره را از افراط و تفريط تعديل مي كند و به عبادت و رياضت دعوت مي كند و به پند و اندرز و نصيحت هدايت و ارشاد مي نمايد.

اطاعت حق صراط مستقيم كمال عبادت است كه نفس را از هوي باز مي دارد و از پيروي شهوات و غضب مصون مي دارد و در مرز شرع حفظ مي كند - چه حكم عقل برخلاف حكم نفس است و نفس دلالت به لذات دنيويه و شهوات غيرشرعيه مي نمايد در صورتي كه عقل به جاده سلامت و متابعت حق كه موجب سعادت است رهبري مي كند.

فرمود تجارب روزگار علمي براي بيرون شدن از جاده غفلت و جهالت درسي است و براي ادب نفس كه بسيار مؤثر است و از ارتكاب معاصي خودداري مي كند و پشيمان نمي گردد.

فرمود هر كس بي تأمل سخن براند و بيهوده گفتگو كند قدر و قيمت را از دست داده است.

فرمود هر كس ديو شهوت را در بند زند قدر و قيمت او معلوم گردد - هر كس زيان خود را نگه دارد در پناه امان قوم خويشتن برخوردار گردد و به حاجت كامكار است.

در گردش احوال انسان و گذشت روزگار اوضاع و احوال روشن گردد كساني كه در وادي ضلالت و تيه گمراهي افتاده اند از اين گذشت روزگار بهره نمي گيرند و هر كس از مرور زمان عبرت نگيرد از درس معلم عبرت نخواهد گرفت - اين اوضاع و احوال براي ايجاد افعال و اعمال حسنه و اخلاق پسنديده است تا نعيم ابدي و سرمدي نصيب مردان سالك راه حق شود.

شريف ترين توانگري ترك آرزوست كه گفته اند:



[ صفحه 246]





ز من گو حريص جهان گرد را

قناعت توانگر كند مرد را



كسي كه به آرزوي دراز و آمال ديرباز همراز شود اگرچه به خواسته خود نرسد نيازمند و محتاج باشد پس توانگري در ترك آرزوهاي دور و دراز است و صبر و بردباري در محروميت هاي اجتماعي است.



توانگران را وقف است و نذر و مهماني

زكوة فطره و اعتاق و هدي و قرباني



تو كي به دولت ايشان رسي كه نتواني

جز اين دو ركعت و آن هم به صد پريشاني



فرمود هر كس صله رحم نمايد اگر اندك بضاعتي هم داشته باشد كثيرالثروه بنمايد و براي او پناهگاهي است و پند و موعظت براي او ذاكر و واعظي است.

هر كس به مقصود خويش برسد بايد شكرگزاري نمايد - و در بيان حال ديگران يا نشر قبح و احسان اكثر به انصاف سخن نمي گويند و عرصه گفتارشان تنگ و پهنه آن كم فضا مي باشد تا كسانش از آنها خسته و ملول مي گردند - هر كس به آمال خويش نائل شود دست تطاول برآورد و بسيار اندك افتد كه آرزوها به صداقت منطبق بر عمل خود شود.

فرمود تواضع و فروتني جامه مهابت است كه بر تن پوشند - چه كسان بسياري كه در آخر عمر حريص شوند و ولع پيدا كند و به معاصي مبادرت مي نمايند.

هر كس را شرم و حيا جامه فضيلت گردد كارهاي مشكل او آسان گردد و هر كس در راه نصفت و عدل و اقتصاد ميانه روي كنند سختي او آسان شود و دشوار او سبك و هموار گردد و چنين كسي در كار خود هميشه ذاكر و مستعد است و غافل نمي شود.

تواضع و فروتني جامه مهابت است و هيچ نعمتي نمي رسد مگر به زوال نعمت ديگر هميشه زندگي يكسرش لنگ است و يك سرش كوتاه است كه مولوي گفته:



آن يكي خر داشت پالانش نبود

يافت پالان گرگ خر را در ربود



فرمود براي هر جانداري قوت و روزي مقرر است و براي هر كس به اندازه حفظ روزش روزي مهيا و مقرر است و با حرص سودي ندارد بيش از آنچه بايد نمي دهند.



هر چه نصيب است همان مي دهند

گر نستاني به ستم مي دهند



و رزق هر كس هر كجا باشد به قدرت الهي به او خواهد رسيد و از مقدار آن كسر و اضافه نخواهد شد كه:



بر سر هر لقمه بنوشته عيان

از فلان بن فلان بن فلان





[ صفحه 247]



و با ايمان بدين حقيقت حرص و ولع مفهومي ندارد.

اي معاشر الناس هر كس بر روي زمين گام سپارد ناچار روزي در شكم زمين جا دارد چه روز و شب در ويراني بنياد زندگاني و طي طومار اعمار با همديگر به مسارعت و منازعت بر مي خيزند تا كدام يك پيشي گيرند.

اي مردم كفران نعمت پست ترين لئامت و نكوهش است چه هر كس شكر نعمت گويد بر نعمتش افزون شود - و گرنه نعمتش نقمت گردد.

فرمود از مصاحبت جهال جز جهل و ضلالت اكتساب نمي توان كرد - مردم كريم با خود عميم هستند - و سخن به نرمي گويند و از هم متنفر و متوحش نمي شوند.

مردم غير كريم مي خواهند مردمان از ايشان دوري گيرند و ابواب مسئلت نگشايند درشت گو و زشت خو هستند ولي مرد كريم نرم و ملايم و بشاش و حساس است.

فرمود از عبادات به فصاحت و بلاغت سخن گفتن است و قرائت به صحت نمودنست سلام را روشن و بلند گويند و از خدعه و فريب پرهيز نمايند از اخلاق لئيمان دوري گيرند - هر طالبي به مطلوب خود مي رسد و هر غائبي به مكان خود باز مي گردد - هر چيز از تو فوت شود باز نمي گردد - عمر گذشته - اعمال و افعال از دست رفته فرصت غنيمت شمرده همه از دست رفته است ميل و رغبت به گذشته و تأسف از آن سودي ندارد - غفلت زيان آور است.

فرمود از نزديك كار رفقا را درست انجام دهيد و حق رفاقت را ادا كنيد و آن وقت در سفر آهنگ رحيل نمائيد همسايه را بشناسيد و پس از آن خانه خريداري كنيد كه الجار ثم الدار.

هر شتابزدگي به سر زمين خوردن دارد - حد وسط و ميانه روي را حفظ كنيد - لغزش هاي برادران ديني را معاف داريد - روزگار بر يك نسق نمي ماند هر كس به تو زياني رساند غضب بر او مكن و تلافي منما خشم را روي خشم ميفزا و اندوه را به كينه تشديد مكن - و نفس خود را به اين صفات عذاب نكن.

هر كس سخن به فصاحت گويد او را مفاخره و مباهات تواند.

فرمود از تباهي روزگار آدمي تباهي توشه اوست يعني در تهيه توشه و زاد خود دقت كنيد كه در قيامت مفتخر و موفق گرديد.

هيچ مصيبتي بدتر از مصيبت تهي دستي در قيامت نيست هيهات هيهات از تهي دستي



[ صفحه 248]



صحراي محشر - آنها كه روزگار را براي خود خواسته و به معاصي پرداخته در قيامت خسران آميز است - هيچ نعيمي جز بهشت كه عظيم است حقير نيست يعني نعم دنيا و خود دنيا همه قليل و ناچيز است و هر نعمتي كه در طلب مناهي و ملاعي دست آرند سخت حقير و ناچيز است و هر بلائي را كه در راه خداوند و عبادت و اطاعت صرف شود قابل تحمل است و در عوض آن از آتش جهنم رستگار و مصون ماند.

فرمود تصفيه كردار از عمل دشوارتر است و از هر كس كاري شايسته است ولي تصفيه آن سخت تر است و خلوص نيت از فساد دشوارتر است اينجاست كه بايد با نفس اماره مبارزه كرد اگر كسي به جهت تقوي نيرومند شد بر همه كس سلطه و استيلا يابد.

فرمود اي مردم خداوند عزوجل با پيغمبر خود محمد صلي الله عليه و آله و سلم به وسيله ميعاد نهاد و آن ميعاد به حق و راستي است خداوند در وعده خود تخلف نمي كند - و آن وسيله درجات عاليه بهشت است و رفيع ترين مقام تقرب به مقام قدس الهي است - آنگاه تعريف و توصيف بهشت را نمود و اين وسيله را براي نيل بدان سخت ستوده است.

فرمود رسول خدا بر بالاي منبر آن وسيله كه از نور بوده نشست و جامه نازك و نرم به تن داشت و آن از رحمت حق بود و به نور دو جهان پرتوافكن گرديد و تاج رسالتش روح افزاي صحراي محشر است و بالاترين درجات را احراز مي كند سپس توصيف قيامت و مقام نبوت را نموده مي فرمايد - اي اهل موقف وصي من علي بن ابيطالب است آن را دوست بداريد و به پيغمبر ايمان آوريد كه هر كس به اين حال كفران ورزد آتش دوزخ ميعادگاه اوست و از اطراف بر او حمله مي كند.

فرمود خوشا به حال آن كس كه وصي مرا دوست دارد و به پيغمبر عربي ايمان آورد هيچ كس رستگار نمي گردد مگر به راحت و رحمت و نعيم جنت كه در جبين نبوت و امامت است مي فرمايد طوبي درختي است در بهشت كه اصلش در كاخ پيغمبر آخرالزمان و نهالش در سراي ائمه اطهار است و هر شاخي از آن به سراي مؤمني است.

و آنها كه به ولايت پروردگار كامكار هستند و شرف و مكان دارند به شاخه ولايت وصي پيغمبر علي بن ابيطالب عليه السلام دست توسل بزنند و هر پيغمبري امت خود را به وحي خود رهبري كرده و خاتم النبيين هم اوصياء خود را از اميرالمؤمنين تا قائم آل محمد و مهدي امت به شرحي كه در كتاب منتقم حقيقي نوشته ايم معرفي و به نام و نشاني مفصل رهبري فرموده است.



[ صفحه 249]



فرمود رشته نبوت قطع گرديد و تومار ولايت و خلافت گسترده شده و لذا در قرآن مردم را به اطاعت خدا و رسول و اولي الامر كه امام است موظف فرموده است اطاعت او را موجب رستگاري و تمرد آن را سبب هلاكت شناخته و روي سخن را به محمد صلي الله عليه و آله و سلم برده مي فرمايد اي محمد صلي الله عليه و آله و سلم بگو به مردم اگر خدا را دوست داريد اطاعت كنيد و آنها را تحريص و ترغيب به متابعت نمائيد تا خداوند شما را بيامرزد و بهشت را پاداش عمل نيكوي شما قرار دهد - و هر كس تخلف ورزد جايش آتش دوزخ است.

پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود اي مردمان علي نسبت به من چون هارون است نسبت به موسي يعني همان طور كه هارون وزير و خليفه و وصي و جانشين و امير امت موسي پس از موسي بود علي نيز بعد از من همان مقام را دارد و علي با من در همه چيز مساوي است جز نبوت كه او نبوت نداشت فقط من خاتم الانبياء هستم.

ولايت ساير انبياء ولايت جزئيه است و ولايت پيغمبر خاتم النبيين ولايت كليه الهيه است مردم به اين بيان حقيقت را فهميدند و معني ولايت و خلافت را دريافتند - و در غدير خم بود كه دست مرا گرفت فرمود هر كه را من مولا و دوست هستم علي مولا و دوست اوست - و هر كه او را ياري كند مرا ياري كرده است و با نصب من به خلافت دين به كمال رسيد - رضاي خدا و رسول در ولاي اميرالمؤمنين است كه مناقب او حد و حصر ندارد و نمي توان شماره كرد.

فرمود منم آن ذكري كه در قرآن به اهل ذكر ياد شده و ما هستيم كه مردم را به خدا و كمال فضيلت و رستگاري رهبري مي كنيم - به ظهور ما مردم عزيز و از تمرد امر ما ذليل مي گردند هر كس لباس ايمان بپوشد رستگار مي گردد عبادت و اطاعت بدون محبت و ولايت اهل بيت قبول نيست.

فرمود مردم با همه اين مطالب پس از آنكه چشم پيغمبر بر هم رفت از دين و ايمان برگشتند و از احكام خدا روي گردانيدند و به شهادت زور متوسل شدند.

در اين خطبه اشاره به خطبه شقشقيه فرمود كه ابن ابي قحافه لباس خلافت پوشيد و گفت پيغمبر كسي را به خلافت انتخاب نكرد و آن اول دروغي بود كه بر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بستند و پس از مدتي آنچه خواستند كردند و براي آنكه چند روزي از دنيا كام بردارند حقايقي را زير پا گذاشته و كامياب شدند و به خوردن و نوشيدن و پوشيدن و جوشيدن و كوشيدن و



[ صفحه 250]



كام دل گرفتن رسيدند و بر اين سيره بروند تا بلا نازل گردد و مدتي كه مهلت دارند حكومت مي نمايند.

فرمود من در ميان شما مانند حطه بني اسرائيل و چون كشتي نوح در قوم نوح مي باشم هر كس به من تمسك جويد از درياي ضلالت رستگار گردد - منم نبأ عظيم و حجت خدا بر خلق و صراط مستقيم و نور ايمان و فروغ دين كه مردم را به شاهراه هدايت و ارشاد مي رسانيم.

فرمود ما هستيم كه زنده مي سازيم و مي ميرانيم و بازگشت خلق به سوي ماست و روز قيامت صاحب حشر و نشر و تقسيم به بهشت و جهنم با ماست يعني ما به اذن الهي واسطه اداره امور كشور عالم كون و فساد مي باشيم. فرمود من اگر تقوي مانع نبود داهيه بشر بودم.

حضرت امام محمدباقر عليه السلام در پايان خطبه از فضايل و مناقب جدش اميرالمؤمنين عليه السلام شمه اي نقل كرده مردم را به مكارم اخلاقي او جلب فرمود.

شيخ كليني خطبه ديگري هم از آن حضرت نقل كرده كه راوي آن امام محمدباقر عليه السلام است به اين مطلع كه الحمدلله الخافض الرافع الضار النافع الجواد و الواسع الجليل ثنائه الخ در اين خطبه نيز بسياري از مكارم اخلاقي و فضايل نفساني را يادآوري فرموده است كه در روضه كافي درج شده است توجه مردم را به قرآن و فضيلت و فقه و احكام اسلام جلب فرموده است و در ضمن اين بيانات باز از ولايت مطلقه الهيه نقل فرموده و اثبات آن حقيقت را كرده است كه جز به ولايت علي اميرالمؤمنين عليه السلام عبادات قبول و مقبول نيست.