بازگشت

بخشش دنيا و دين


حضرت امام محمدباقر عليه السلام در تعليمات خود مي خواهد ثابت كند كه دنيا براي دنياخواهان و دين براي خداخواهان است دنيا را به تمام مردم از روي صفت رحمانيت عنايت مي كند و دين را به خواص بندگانش روي صفت رحيميت مي بخشد اين لطيفه معنوي چنان مي نمايد كه انسان بايد روحا ترقي و تعالي يابد و وسيله تكامل هم جز دين چيزي نيست به هيچ راهي و به هيچ منطقي نمي توان به حقيقت رسيد مگر از راه دين زيرا چنانچه طرق حقه غير از دين راهي داشت خداوند پيغمبراني را به سلسله مراتب اعدادي متواليا و متناوبا دست به دست و متصل به هم نمي فرستاد لابد و ناگزير بايد بشر به دين تمسك جويد تا به كمال خود برسد و لذا امام عليه السلام مي فرمايد ان الله يعطي الدنيا من يحب و يبغض و لا يعطي دينه الا من يحب خداوند به دوست و دشمن دنيا را داده ولي دين را فقط به كساني داده كه تربيت شده مكتب ربوبي و از خواص بندگان باشند مرد دين دار دنيا را به نظر طريقيت و آلات و ابزار كار مورد استفاده قرار مي دهد مانند نجار كه اره و تيشه را براي ساختن درب اطاق به منظور حفاظت از سرما و باد و گرما و غيره مي خواهد و غير از ابزار بودن نظري به اين آلات ندارد ولي مرد دنيا دنيا را براي دنيا مي خواهد هيچ توجهي به طريقيت و عاريه بودن و افزار كار بودن آن ندارد تا وقتي اجل گريبانش را بگيرد و ديگر كاري از او ساخته نيست.

امام پنجم در خلال بيانات عاليه و مكتب متعالي خود بسيار اصرار دارد كه مردم را به دنيا از جهت دين رغبت دهد و دين را وجهه همت دنيا قرار دهد تا بشر بداند كه اسلام دين عقل و اجتماع دين اعتدال و فضيلت است و اين كمال و فضل جز از راه دنيا دست نمي دهد اين مسير آخرت است كه بايد از آن به قدر نياز سير و سفر بهره مند شد نه دل بر آن بست و نه از آن دل به كلي شست دنيا را براي مردم دنيا آبادان و عمران نگاه مي دارند تا خوب بتوانند از آن به آخرت برسند.

اين حقيقت را به صورت ديگر به يكي ديگر از اصحابش مي آموزد مي فرمايد ان هذه الدنيا يعطاها البر و الفاجر و ان هذا الدين لا يعطيه الله الا اهل خاصه

يعني اين دنيا را با اين همه زرق و برقش به فاسق و نيكوكار هر دو مي دهد به صالح و طالح



[ صفحه 308]



به رايگان وا مي گذارد اما اين دين را نمي بخشد مگر به خواص بندگانش كه در راه كمال خود همت صرف كنند.

مرد نابخرد و جاهل در دنيا متوغل مي گردد و دل مي بندد و مي نشيند و دل خوش مي كند به اين امتعه رنگارنگ موقتي و عاريتي ولي دانشمند و عاقل و خردمند از آن به قدر كفاف و عفاف بر مي دارد و بقيه را در راه تعظيم شعائر دين صرف مي كند تا شاهد مقصود را در آغوش گيرد كه گفته اند:



كلنا نأمل مدا في الاجل

و المنايا هن آفات الامل



لا تغرنك اباطيل المني

و الزم القصد و دع عنك العلل



انما الدنيا كظل زائل

حل فيها راكب ثم رحل



مي گويد همه ماها در كام اجل خواهيم افتاد و آرزوهاي دراز آفت سعادت است و خواب و خيالي بيش نيست كه:



زندگي را به چشم خود ديدم

آنچه بگذشت خواب بود و خيال



مبادا دنيا شما را مغرور به اين آرزوهاي باطل رنگارنگ سازد كه به زودي رنگش مي رود و مفتضح و رسوا و بي ارزش مي گردد.

شما مقصود خود را از اين دنيا به منظور كمال نفس به دست آوريد و بقيه را بگذاريد و بگذريد - چه دنيا سايه اي است كه به طرف زوال به شدت پيش مي رود و مرد مسافر و راكب و راحل بايد در اين منزل رفع خستگي كند و بگذرد و به بهشت جاويدان بشتابد و لذا در خبري فرمود.

خدا را بهشتي است كه جز به سه كس ندهد

اول مردي كه براي احياي حق بر زيان خود قيام و اقدام و اقرار كند.

دوم آن كس كه براي رضاي خدا و گشودن گره از كار برادر ايماني به ديدار او رود.

سوم آن كس كه در راه تقرب حق بر برادر مؤمن خود كمك نمايد و دستگيري كند و نكته لطيف اين است كه بهشت سزاي خدمت به مؤمن است نه به ديگران حتي فاسقان