بازگشت

ترجمه حديث


امام پنجم عليه السلام مي فرمايد چون خداي تبارك و تعالي مشيتش تعلق مي گيرد كه نطفه اي از صلب آدم اول كه ميثاق از او گرفته در وضع سازمان و ساختمان و اوضاع حيات و زندگي او بدائي حاصل شود او را به وجود آورد و سلسله وجود او را يكي پس از ديگري به هم متصل فرمايد مرد را براي مباشرت با زن تحريك مي فرمايد و از راه شهوت به مقتضاي احتياج فطري و دفع غريزه طبيعي نطفه را از صلب پدر در رحم مادر قرار مي دهد آنگاه به وحي فطري رحم را براي قبول عمل لقاح حاضر كرده و دهن گشوده تا نطفه را در سينه رحم جا دهد و از آن مخلوق الهي كه قضاي مبرم و قدر محتوم به آن تعلق گرفته از مرد به زن منتقل مي شود نطفه عبارت از سلولها و تخمه هاي لقاح شده است كه از مجراي آلت به قعر رحم ميرسد و مدت چهل روز كه زمان آبياري فطري آن تخم است در داخل رحم به حال حركت و نشو و نما و شناوري درمي آورد تا سر از تخمدان بيرون آورده پس از آن مدت چهل روز ديگر به حال علقه و چهل روز به حال مضغه و پس از آن تبديل به گوشتي مي شود كه رشته هاي عروق مشبك و پيچاپيچ داراي الياف و تار و پود در آن جاري و رشته ها تخم ها را به هم متصل و پيوسته مي سازند تا اينجا ماده لقاح شده داراي يك نوع حيات و زندگي نباتي است سپس دو فرشته كه كارشان به رسيدن روح حيواني است از طرف بالاي رحم زن كه مهبط حيات بالاتر از حيات نباتي است در فضاي رحم كه محل بذرافكندن و دوره حيات نباتي است مشغول عمل احياء بالاتر شده يعني حالت نباتي را تبديل به حالت حيواني مي كند متحرك بالاراده مي گردد - و ملك ديگر عامل دميدن روح حيواني در آن روحي مي دمد كه در اصلاب آباء و ارحام امهات انتقال يافته و تدريجا گوش و چشم و صورت و دست و پا و اعضاء و احشاء و تمام آنچه در ظلمتكده رحم براي جنين لازم است با جوارح و اعضاء به اذن پروردگار مي سازند.

چون ساختمان آدمي تمام شد و مستوي و كامل گرديد خطاب مي شود دو فرشته مزبور كه مأمور سرنوشت آن جنين و كاتب قضا و قدر او هستند مقدرات و سرنوشت او را بر پيشانيش كه لوح برنامه زندگاني آدمي است بنويسند و بداء الهي را شرط مقدرات او نمايند.



[ صفحه 311]



فرمود تا اينجا هر طور نسبت به زندگاني مادي و معنوي او اراده فرمايد براي احدي اختيار و تدبير و جاي تصرف و اظهارنظر نيست زيرا قضا و قدر حتمي است و بداء در سرنوشت براي خداي عالم باقي است كه از حيطه علم فرشتگان بيرون است و از علومي است كه اختصاص به خودش دارد و در ديوان لوح محتوم و برنامه و سنن ربوبي جل و علا محفوظ است.

چون امر مي شود سرنوشت او را بنويسند فرشتگان مي پرسند پروردگارا چه بنويسيم؟ خداوند عز و جل به آنها وحي مي فرمايد وحي تشريعي كه بر مادر جنين كه مركز تمام ملكات و حيثيات و غرايز طبيعي حيات خود و اولاد است نظر بيفكنند پس از آن به لوح مخصوصي كه سرنوشت قضا و قدر طفل در آن به وحي تكويني منقوش گرديده بنگرد و در آن لوح صورت و اجل و عهد و پيمان و سعادت و شقاوت و تمام شئون حياتي آن جنين را مشاهده كند و همان را در لوح پيشانيش بنويسند.

«شايد اين همان توارث غريزي و طبيعي است كه از خوي پدر و مادر در نطفه منتقل مي گردد»

يكي از آن دو ملك مطالب لوح مشحون سرنوشت را براي رفيقش املاء مي كند و آن ديگر همه را مي نويسد سپس نوشته را مختوم و مهر كرده ميان دو چشم طفل كه مركز قواي باطني و ظاهري است و مجمع دو نور حياتي است قرار مي دهند پس از ختم نقش و صور جسمي و معنوي و تكميل ساختمان حياتي كودك و تقويت استعداد مراحل زندگاني او را در شكم مادر بر مي انگيزند و بر مي خيزانند تا داراي استعداد و حيات مستقيم و مستقلي شود.

بسا اوقات در عين حال امر به چنين استقامتي كه خط مشق تكويني الهي است طفل از همان آغاز به ملاحظه ساختمان اختياري عاقبت خود سرپيچي مي نمايد و به جاي اطاعت نافرماني مي كند اين سرپيچي نتيجه سوء اختيار آتيه طفل يا وراثت آبائي و اجدادي است و مانند اثر بدي كه در تخم باقي مانده باشد به ظهور مي پيوندد.

خداوند موقع خروج طفل به رحم وحي تكويني مي فرمايد كه باب خود را مفتوح كند و به ميل طبيعي مخلوق تازه را بر زمين گذارد و امر الهي بر طبق نقشه سرنوشت خود جريان و نفوذ يابد.

رحم راه بچه را گشاده و خداوند فرشته زاجر را براي راندن بچه از ظلمتكده مأنوس خود مبعوث مي نمايد كه او را به دنيا براند فرشته زاجر نهيبي به كودك مي زند كه او به فزع مي افتد و زير و رو مي گردد يعني سر او پائين آمده و پايش بالا مي رود تا بتواند به سراشيب دنيا



[ صفحه 312]



هبوط و نزول نمايد - سپس نهيب ديگري بر او مي زند تا بر خاك سجده كند و چون به دنيا آمد اثر فزع و گريه او كه از نهيب فرشته در رحم ديده ادامه دارد كه به دنيا مي آيد و گريه آغازش از رحم است و به دنيا متصل مي گردد.

در اين تفسير امام پنجم يك تاريخ طبيعي از تجاذب نر و ماده در حيوانات و تمايل آدمي به زن و سير تكامل اين غريزه طبيعي بيان فرموده كه با اوضاع و احوال سيزده قرن پيش بسيار جالب توجه است - پس از آن كمال جسماني او را از دوره جنينيت تا كمال آدميت و استواء مي آموزد و مهم تر آن كه سرنوشت و روحيات تكاملي مولود با كمال و رشد نباتي و حيوانيش همدوش است.

و حساس تر از همه مطالب كه ايجاد قوا و غرائز براي تكامل روحاني اوست و بداء براي نيل به سعادت او و سرنوشت او تأمين گرديده است.

1 - در قرآن مجيد درباره علم الهي خودش مي فرمايد.

ان الله عنده علم الساعة و ينزل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ماذا تكسب غدا و ما تدري نفس باي ارض تموت ان الله عليم خبير

آيه 36 سوره لقمان 31

پنج علم است كه حق تعالي به خود اختصاص داده.

1- علم ساعت است كه مقصود ساعت ظهور امام زمان يا ساعت قيامت كبري است كه جز او نمي داند.

2- علم آمدن باران است كه چگونه و چه زماني و در چه مكاني باران مي بارد كه از مختصات اوست.

3 - علم به حال جنين است كه در سه پرده بطن و رحم و تخمدان مي آفريند كسي نمي داند كه پسر است يا دختر.

4 - علم به آينده اشخاص و سرنوشت بشر است كه هيچ كس نمي داند فردا كي چه خواهد كرد و چه بدست مي آورد.

5 - علم به مرگ و اجل است كه جز ذات پروردگار نمي داند كي در كجا و چه زمان خواهد مرد و اجلش مي رسد اين علوم از مختصات ذات مقدس پروردگار خالق عالميان است كه جز او احدي حتي ملائكه و مأمورين اين احياء و اماته و انبياء و اولياء نمي دانند - مگر شمه اي را كه به وسيله لوح محفوظ از نظر معصومين بگذراند آن هم براي اعجاز و خرق



[ صفحه 313]



عادت سنن اجتماعي تا مردم به عصمت و مقام ولايت آنها ايمان آورند:

آري لا يعلم الغيب الا هو.



نداند به جز ذات پروردگار

كه فردا چه بازي كند روزگار



در اين حديث مراد از علم مخزون الهي همان است كه در لوح محفوظ است و مراد از علم غير مخزون علمي است كه در لوح محو و اثبات است لوح محفوظ مخصوص حق است كه جز او كسي را بدان راه نيست مگر معدودي از خواص بشر براي كار ولايت مطلقه حقه الهيه كه آن هم مأمور به كتمان آن علوم هستند مگر در مواقع ضرورت ولي لوح محو و اثبات در نظر ملائكه مأمور احياء و اماته و انبياء و اولياست كه از آن به تمام عالم وجود واقف مي شوند مخصوصا عزرائيل با اتكاء به همان لوح قبض ارواح مي كند.