بازگشت

يك بحث علمي و نكته لطيف فلسفي


قوله تعالي - ما ترددت في شي ء كترددي في قبض روح عبدي المؤمن

هيچگاه ترديد در چيزي پيدا نكردم چون ترديد در قبض روح بنده مؤمن؟!

اين گفتار آسماني مشحون بر يك سلسله حقايق لطيفه رقيقه اي است كه ذوق سليم و احساسات و ادراكات لطيف در مي يابد بدين شرح

به مقدمه سابق به اين نتيجه رسيديم كه خلاصه قوا و جوارح ما در عين حال كه مطيع نفس ما هستند و لوح محفوظ و اثبات نفس محسوب مي شوند و علوم جزئيه نفس در آنها ارتسام مي بندد از محيط خارج و اسباب خارجيه متأثر مي گردند و بر طبق همان تأثرات آنها صورت هاي نقش بسته ممكن است تغيير و تبديل يابد و به جاي آنها صورت هاي ديگر ارتسام يابد يعني تأثر آنها به منزله يك مقدمه اي است كه از نفس صورت ديگري بر آنها افاضه مي شود بدون آنكه صورت اول و دوم از صقع نفس محو مي گردد به عبارت ديگر محو و اثبات صورت هاي حواس و قوي در خود نفس به طور اثبات موجودند همين طور در سلسله وسايل و وسائط ايجاد و الواح علوم جزئي قدري ممكن است تغييرات و تبديلات روي دهد كه آن تغييرات و تبديلات آنها را مستعد افاضه صورت هاي ديگري مي نمايد اما بدون آنكه در ذات واجب الوجود و صفات او جل جلاله و عالم امر و قضاي سابق و علم ابدي تغييري رخ دهد و از همين الواح قدري و اقلام نگارنده صور است كه خداوند جل جلاله خود را به تردد موصوف فرموده در حالي كه در ذات مقدس او اين گونه واردات و صفات به هيچ وجه صورت نبندد.

در آنجا كه در حديث قدسي مي فرمايد ما ترددت في شي ء كترددي في قبض روح عبدي المؤمن يعني در هيچ چيز به اندازه قبض روح بنده ي مؤمن متردد نشده ام و به همين جهت است كه خود را به اختبار و امتحان كردن متصف فرموده چنانچه باز هم فرمود و نبلو اخباركم و نيز مي فرمايد حتي نعلم المجاهدين منكم و الصابرين و نويسنده اين تصويرات و نقوش



[ صفحه 323]



مأمورين مخصوصي هستند كه از آنها به كرام الكاتبين تعبير شده است ولي املا كننده ذات پاك خداوند است و خود از تغير و حدود منزه و مبرا است و اگر اين نفوس قابل تعاقب صور ارادي واسطه نباشند و ارقام علميه بر آنها رسم نشود و تمام امور به طور حتم بدون هيچ تغيير و تبديل و بدائي واقع مي شد و در اين صورت فيض الهي منحصر مي گرديد به عدد معيني از موجودات كه از حدود ابداع خارج نمي شوند و ديگر هيچ حادثي در عالم به وجود نمي آمد و هيچ متكوني تجدد پيدا نمي كرد و تمام راه هاي هدايت براي اشخاص كه از مراتب و منازل پست بخواهند به مراتب و منازل عاليه مسافرت كنند بسته و مسدود مي شد و ابدا بر نفوس انساني پرتوي نورافشان نمي شد و راهي براي كمال بالاتري نبود و از ظلمات بعد به روشنائي قرب استخلاص حاصل نمي گرديد.

خلاصه اگر بداء نبود تمام مراحل سلسله عود به سوي خدا ممتنع مي شد و هيچ فردي از افراد هر سلسله نمي توانست از مرحله اولي خود قدمي فراتر گذارد و به حق تقرب جويد در صورتي كه تمام اصول و نصوص قرآن اين مطلب را باطل مي كند و راه را باز مي نمايد و همه ي اين طرق تكامل در سايه بداء به دست مي آيد. بنابراين تجديد در علوم و احوال و ارادات و اعمال راجع و رجوع مي شود به قسمي از وسائط عماله كه به اذن خداي متعال اختيارات و تأثير و تأثري به آنها داده همان ها هستند كه به كرام الكاتبين موسوم و الواح علوم تفضيلي جزئي و قدري در جزو محاسبات آنهاست به همين جهت است كه هنگام اتصال نفس نبي يا ولي به اين الواح آنچه را كه به آنها وحي مي شود در قلوب آنها رسم مي گردد و مي خوانند و بر طبق اين از مشاهدات قلبي و معاينات بصيرتي و مسموعات باطني خبر مي دهند و از صرير قلم اين نويسندگان بزرگ قضايا و حقايقي استكشاف مي كنند چنانچه حضرت ابراهيم خليل عليه السلام ديد فرزند خود را ذبح مي كند و به مردم خبر داد خواست به مقتضاي آن مشاهده عمل نمايد و قول او كاملا منطبق با ديدار او بود به راستي و درستي ديد و شنيد و گفت و عمل كرد.

آن گفتار و كردار از روي شهود كشفي و معاينه بصيرتي حاصل شده بود و نمي توان آن گفتار و كردار را چون گفتار يك منجم و كاهن و ساحر تصور نمود زيرا آنها از روي تجارب ناقص علمي يا گمان و تخمين مي گويند و عمل مي كنند ولي پيغمبران به الواح آسماني مي نگرند و به صورت نيروئي كه بر حواس آنها داده شده مي بينند و ارتباط با لوح محفوظ و محو و اثبات پيدا كرده با آن ديده حقايق قضا را مشاهده نموده و در موقع مقتضي خبر مي دهند و هنگامي كه اتصال و ارتباط ثانوي پيدا شد و در آن الواح غير از آنچه دفعه اول ديده اند



[ صفحه 324]



ببينند و غير مناسبات صورتهاي اول را مشاهده كنند بر مثل چنين امري را نسخ گويند و در تكوينيات بداء ناميده اند و اين علم براي هيچ كس جز پيغمبران و اوصياي آنها كه ارتباط با عالم الواح و فلكيات دارند ممكن نيست چنانچه در آيه 34 سوره لقمان گفته شد.