بازگشت

فرشتگان سرنوشت


چون ساختمان وجودي تكميل شد و ديگر نقصي از نظر كالبد نيست دو فرشته مأمور سرنوشت وحي مي شود كه سرنوشت جنين را و قضا و قدر او را بر پيشاني آن ساختمان كه جاي لوح سرنوشت است بنويسند و بداء الهي را شرط تكامل مقدرات او بنگارند.

اين جا قضا حكومت دارد و قدر مقدار نصيب و بهره او را معين مي كند و بداء سبب تبديل سيئات او به حسنات مي گردد.

يعني هر طور نسبت به زندگي مادي و معنوي او اراده فرمايد وحي مي كند بنويسند



[ صفحه 327]



و براي احدي اختيار و تدبيري باقي نمي گذارد.

زيرا قضا و قدر - بداء و سرنوشت از حيطه علم فرشتگان بيرون و از علومي است كه مخصوص حق است و در ديوان محاسبات او يعني لوح محفوظ و لوح محو و اثبات ثبت و جاي هيچ تغيير و تبديل يا احتراز نيست. [1] .

از اين جهت چون امر مي شود سرنوشت او را بنويسند - مي پرسند پروردگارا چه بنويسيم پروردگار متعال به آن دو ملك وحي تشريعي مي فرمايد كه به سر مادر جنين بنگريد آنجا مركز تمام ملكات و حيثيات و غرايز و استعداد حياتي خود اولاد است و پس از آن به لوح مخصوصي كه سرنوشت قضا و قدر آن طفل در آن است نگاه كنيد و سرنوشت او را بنويسيد -!!

آن لوح صورت و اجل و عهد و پيمان و سعادت و شقاوت و تمام شئون حياتي طفل را متضمن است و آن دو ملك همان صورت را در پيشاني آن طفل مي نويسند و سرنوشت او معين مي شود.

يكي از آن دو ملك مطالب لوح مشحون سرنوشت را براي ديگري املاء مي كند و ديگري تمامي آن را مي نويسد سپس نوشته را مختوم و مهر كرده ميان دو چشم طفل كه مركز قواي باطني و ظاهري او و مجمع دو نور حياتي اوست قرار مي دهند.

«آن خطوط و نقش و صور و آن صدا و الحان و آهنگ ها و گفت و شنيدن ها و خواندن ها و نوشتن ها متناسب با آن محيطي است كه از ميزان طبيعي اين نشئه خارج است زيرا چشم و گوش و زبان و آلات حواس ما براي اين نشئه طبيعت ساخته شده اگر ارتعاش اصوات و حركات ذرات فضا كم يا زياد، سريع تر يا بطي ءتر باشد قابل درك اين آلات سامعه و باصره نيست مگر با ديده بصيرت، دل و گوش باطن بشنويم»

باري پس از ختم نقش و صور جسمي و معنوي و تكميل ساختمان وجودي كودك و تقويت استعداد مراحل طولاني زندگي او را در شكم مادر تحريك مي كند و برمي انگيزاند و برمي خيزاند تا از استعداد صرف به فعليت محض برسد - و يك نوع زندگي مستقلي در فضاي روشن تر و بهتر از رحم در پيش گيرد.

«بسا اوقات كودك در عين حال كه مأمور سير تكاملي تكويني از استعداد به فعليت مي شود



[ صفحه 328]



استقامت خود را از دست مي دهد و در اثر خواص غرايز طبيعي ميراثي والدين خود به جاي اطاعت تمرد مي كند و چون از همان وقت متحرك بالاراده است و اختيار آتيه او يا تأثير وراثت آبائي و اجدادي مانند آثار بدي در تخم و بذر است نافرماني كرده از اطاعت سر مي پيچند» تا دوره جنيني طي شده و موقع خروج و تغيير منزل او مي رسد طفل بايد به اين عالم بيايد خداوند عالم به رحم وحي تكويني مي فرمايد كه باب خود را مفتوح كند تا مخلوق تازه قدم به زمين گذارد و امر الهي را بر طبق نقشه سرنوشت خود جريان و نفوذ دهد.

رحم راه بچه را گشاده و فرشته زاجر براي راندن مولود جنيني از ظلمتكده مأنوس خود مأمور مي شود كه او را به اين عالم رهبري نمايد و لذا نهيبي بر آن كودك مي زند كه او به فزع مي افتد و زير و رو مي شود يعني سر او كه بالا بوده پائين مي آيد و پايش بالا مي رود تا بتواند به زمين فرود آيد سپس نهيب ديگري بر او مي زند تا بر خاك افتد و هنوز صداي جزع و فزع و گريه او كه از نهيب فرشته پديد آمده ادامه دارد.


پاورقي

[1] قضا و قدر را بعد معين مي كنيم.