بازگشت

آثار بداء


اگر بداء نباشد لازم است همه چيز در حال وقفه باشد در حالي كه همه چيز در حركت كمالي است.

اگر بداء نباشد بايد دعا نباشد زيرا اثر نمي كند اگر دعا اثر كند تغييري در سرنوشت داده مي شود و همان بداء است.

اگر بداء نباشد بايد عبادات تأثيري نداشته باشد و حال آنكه بشر مكلف به عبادت است.

اگر بداء نباشد بايد تضرع و زاري و استكانت و مسكنت بشر بي اثر باشد در حالي كه در فطرت آدمي است حتي خود امام فخررازي كه منكر بداء است و معني آن را نفهميده دست به دعا برمي داشته و تضرع و زاري به درگاه حق مي كرده و اگر بداء نباشد اين عمل او هم بايد لغو و بي جهت باشد!!

بدا سرمايه اميد و محرك و مشوق آدمي است اين حقيقت مكنونه است كه بشر را به عالم ماوراء ماده متوجه مي سازد و مبداء و معاد را مي آموزد.

بداء از جريان آفرينش و سرنوشت بشر بحث مي كند و اگر اين حقيقت نبود كجا مي توان رشته فكر را به اساس خلقت و عظمت كتاب وجود و نفوس و برنامه سير تكامل آن كشيد و در ماوراء عالم ماده و مدت و شدت و عدت بحث كرد.

بداء سير بشر را از حال تكون نطفه و تحولات جنيني تا ورود به اين عالم و طي مراحل



[ صفحه 329]



كمالي تا نقل به عالم ديگر و نيل به كمال مطلوب روشن مي سازد و معني اظهار ما خفي علي الخلق همين است كه هر قدمش گنجي مخفي است ظاهر و آشكار مي گردد.

در مسير زندگي اگر تحول نباشد حيات جز تلخكامي چيزي نيست و لذا گفته اند لكل جديد لذة.



من از اين زندگي يك نهج آزرده شدم

قند اگر هست نخواهم كه مكرر گذرد



و كساني كه در يك حال مانند بهائم يا شتر آسياب سال هاي دراز بلكه عمري گرد خود چرخيده اند و بعد فهميده اند سر جاي اولي هستند گفته اند:



من از دو روزه عمر آمدم به جان اي خضر

چه مي كني تو كه اين عمر جاودان داري؟



بداء موجد اميد است و اگر اميد نباشد حيات و زندگي مفهومي ندارد پس بداء لذت بخش زندگي است چه آنجا كه اميد قطع شود زندگي خاتمه يافته است و اگر بدا نباشد و آنچه هست حتم و غير قابل تغيير و زوال باشد بايد به كلي آيه ادعوني استجب لكم را از قرآن با بسياري از آيات ديگر برداشت و صحايف ادعيه و اذكار كه سبب نيل به رقاء و اعتلا اوليا و اصفياست در هم پيچيد و تسليم يك امر محتومي شد كه غير قابل تحول باشد و با چنين عقيده سير اجباري يك نهج يأس آور زندگي جز مرگ تدريجي نيست؟!

در حالي كه تمام آيات دعوت به حق و اختيار براي گام برداشتن در راه حق و مفهوم امر به معروف و نهي از منكر بارزترين اختيار است و اختيار مظهر بداء است كه مولود عمل خوب يا بد آدمي مي گردد.

مثلا مقدار عمر كه حكم و قضا است معين است ولي با صله رحم زيادتر مي شود و با قطع رحم كوتاه تر مي گردد چنانچه آيات و اخبار متواتر حاكي از اين حقيقت است و اين كسر و اضافه بدائي است كه با اختيار كامل بشري در عمل خير حاصل شده است بنابراين مختصر فوايد بداء وقوف در تمام شئون زندگي از تكون نطفه تا برگشت به اصل حقيقت است يعني علم به مبداء و معاد حقيقي و چگونگي سير در مسير تكامل است.

در حديث امام جعفر صادق عليه السلام مي فرمايد ما بدا الله في شي ء كما بدالله في اسماعيل ابني هيچ بدائي از خداوند در كاري نشد ظاهرتر از بداي در حق اسماعيل فرزندم كه بر حسب ظواهر امر مردم گمان مي كردند اسماعيل امام پس از او بايد باشد ولي امامت در صلب



[ صفحه 330]



موسي عليه السلام قرار گرفت و اين امر پنهان آشكار گرديد بدائي كه درباره حضرت اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام ظاهر شد درباره قتل او بود كه منصور خواست او را بكشد و همه يقين كردند كه منصور او را به سعايت بدانديشان مي كشد ولي به دعاي حضرت صادق عليه السلام كشته نشد و بداء ظاهر شد گمان كردند امام پس از حضرت صادق است در حالي كه براي امامت بدا نيست و براي قتل او بداء ظاهر شد.

نكاتي چند

جف القلم - آنجا كه ديگر ادراكات و عقول بشري نتواند حكومت و قضاوت كند مي گويند قلم اينجا رسيد و سر بشكست زيرا از طرفي معتقداتي ديني مانع بيان برخي مطالب مي شود و از طرفي قدرت حل و تجزيه و تحليل مطالب را كه ندارند مي گويند

جف القلم - طويت الصحف يعني در هم پيچيده شد تومار و صحايف و كتب كه ديگر قابل بحث نيست در حالي كه دين اسلام دين عقل و اجماع دين منطق و برهان است و چيزي براي بشر نياورده كه بشر نفهمد اگر اين طور باشد كه ديني بر بشر عرضه كنند كه مفهوم و مدلول آن را نفهمد به او ظلمي و جوري شده است و تكليف مفهوم خود را از دست داده پس دين حق دين عقل و حكمت و منطق و برهان است نهايت نفهميدن من دليل بر درست نبودن مطلب ندارد - و عميانا نبايد گذشت و گفت جف القلم و طويت الصحف بلكه بايد مطالب را از هم تفكيك كرد و ريشه آن را به دست آورد و دنباله ساقه و برگ تحقيق و تتبع نموده تا خواص و نتيجه موضوع مكشوف گردد.

تشنيع و شماتت و دشنام و فحش و ناسزا بيشتر كار آدميان بي سواد و تهي مغز و سبكسر است نفهميدن و يا قدرت بر تفهيم و تفهم نداشتن دليل تشنيع و شماتت و دشنام نيست.

مقصود از سعادت و شقاوت چيست؟ و بطن ام كجاست؟!

مقصود از سعادت در اين حديث اين است كه انسان دنيا را به منزله محل عبور بشناسد و براي مقصد و سرمنزل اصلي زاد و توشه اي كه به كار آنجا مي خورد و پيغمبران و اولياء و اوصياء تعليم كرده اند فراهم نمايد و شقي كسي است كه اين هدف اصلي را فراموش نموده و دنبال ماده و شهوات اين مدت دنياي فاني بگردد و ناگهان مرگ گريبان او را بگيرد و مراد از بطن ام آنجاست كه نفس انسانيت او به وجود آمده و آن لوح محفوظ است.