بازگشت

توصيف امام


ابن شهرآشوب مي نويسد الامام الباقر و النور الباهر و القمر الزاهر و العلم القاهر باقر العلم معدن الحلم اظهر الدين اظهار او كان للاسلام منارا الصادع بالحق و الناطق بالصدق و باقر العلم و ناثره نثرا لم تأخذه في الله لومة لائم و كان لامره غير مكاتم و لعدوه مراغم

امام محمدباقر عليه السلام نوري جهان تاب است و ماهي پرتوافكن و شكوفه اي شگفته از علم و دانش كه بر هر دانشمندي غلبه و قوت و برتري دارد او شكافنده علم و فن است او معدن حلم و علم است او ظاهر كننده دين و آموزنده آئين اسلام است او منبع فيض علوم و فنون و برازنده كمال و فضيلت است او ناطق به صدق و شكافنده علم و نويسنده و پراكنده كننده بوي عطر و مشك معارف فرهنگ است.

او در راه نشر علم و فرهنگ از هيچ ملامتي نگران نمي شد و در نشر علم و دين



[ صفحه 354]



ثابت قدم و راسخ و پابرجا و به دوستان مشفق و مهربان و مربي و معلم بود و براي دشمنان نيز نيك بين و نوع دوست بود مي خواست همه را هدايت كند و به كمال خود برساند كه شاعري در حقش گفته:



اذا غاب بدرالدجي فانظر

الي ابن النبي ابي جعفر



تري خلقا منه يزري به

و بالفرقدين و بالمشتري



امام و لكن بلا شيعة

و لا بمصلي و لا منبر [1] .



هر وقت ماه آسمان افول كرد ستاره درخشان شخصيت علمي ابي جعفر محمد بن علي باقرالعلوم در عالم پرتوافكن است اوست برتر و بالاتر از هر عالم و دانشمندي بود كه در محراب و منبر نظير نداشته

ابن فتال مي نويسد:

الامام بعد علي بن الحسين ابوجعفر محمد بن علي الباقر بنص ابيه عليه و اعتبار الشرايط العقليه و هو قد برز علي جماعتهم بالفضل في العلم و الزهد و كان اعينهم ذكرا و اجلهم في الخاصه و العامه و لم يظهر عن احد منهم من ولد الحسن و الحسين (ع) من علم الدين و الاثار و علم القرآن و السيرة و فنون الاداب ما ظهر عن ابي جعفر (ع)

زندگاني اجتماعي ابوجعفر محمد بن علي باقر در امامت به نص پدرش مسلم و منصوب و منصوص بود و شرايط آن در عقل و نقل جمع گرديد او در اجتماع داراي فضيلت و علم و دانش و زهد و كمال بود مشهورترين آن خاندان و با جلالت ترين مردم در ميان خاص و عام بود كه نه تنها در ميان مردم بلكه در خاندان علم و دين از جهت وقوف به قرآن و سيره پيغمبر و سنت آسماني انبياء و فنون ادب و كمال بي نظير بوده است در عصر خود يگانه و بي مثل و مانند بود.

امام محمدباقر عليه السلام تنها كسي بود كه از بقاياي صحابه پيغمبر روايت مي كرد يعني او باقيمانده اصحاب را ملاقات كرد و از آنها روايت مي نمود و پس از او تابعين بودند و رؤساي فقهاي مسلمين را كه در زمان امام متقيان بودند مانند اصبغ بن نباته و جابر و غيره ديد.

عبدالله بن عطاء مكي مي گويد نديدم در هيچ محضر درس كه محصلين كوچك شوند و تواضع كنند مانند حوزه درس امام محمدباقر عليه السلام كه مانند حوزه درس اميرالمؤمنين



[ صفحه 355]



همه مستمعين خود را كوچك و ناچيز در قبال اوقيانوس پهناور علم آنها مي گرفتند چون كودكي كه در پيشگاه معلم بنشيند و اين روايت را جابر بن يزيد جعفي و سايرين هم نقل كرده اند. [2] .

ابن صباغ مالكي مي نويسد:

محمد بن علي بن الحسين الباقر و هو باقر العلم و جامعه و شاهره و رافعه و متفوق دره و راصعه صفي قلبه و زكي عمله و طهرت نفسه و شرفت اخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالي و رسخ في مقام التقوي قدمه و ميثاقه [3] .

محمد بن علي بن الحسين شكافنده علم بود او ابواب و فصول علم و دانش را جمع كرد و شهرت داد و سطح معارف مردم را بالا برد و تفوق و برتري داد و تاج علم را به درر نكات لطيفه مرصع ساخت و قلوب را تزكيه نمود و اعمال را پاك و پاكيزه ساخت و مردم را به علم شرافت بخشيد و خود ترجمان عبادت و طاعت بود و در مقام تقوي و زهد ورع و پارسائي ثابت قدم و پابرجا و در وفاء پيمان راسخ بوده است.

شيخ مفيد مي نويسد:

«كان الباقر محمد بن علي خليفة ابيه من اخوته و وصيه و القائم بالامامه من بعده و برز علي جماعته بالفضل و العلم و الزهد و السؤدد و كان اشهرهم ذكرا و اكملهم فضلا و اعظمهم نبلا لم يظهر عن احد من ولد الحسن و الحسين عليهم السلام من علم الدين و السنن و علم القرآن و السير و فنون الادب ما ظهر من ابي جعفر الباقر عليه السلام»

امام باقر محمد بن علي جانشين پدرش و مقدم بر برادران او بود او وصي و قائم به امامت پس از پدرش بود او در زندگاني اجتماعي شخصيتي بارز و مميز به فضل و علم و زهد و بزرگواري بود مشهورترين مردم در نام و نسب و علم و فضيلت و كمال و بزرگ ترين مربي و معلم و پيشواي علم و دانش بود كه در خاندان حسن و حسين در علم دين و سنن و تفسير قرآن و سير و فنون ادب به شخصيتي بارزتر از امام محمدباقر در آن عصر نبوده است.

او از شخصيت هاي باقي مانده مردمي كه پيغمبر را ديده بودند روايت مي كرد و از اعيان تابعين و رؤساي فقه اسلامي كه از مكتب جدش علم و دانش فراگرفته بودند ملاقات كرد و علوم و اخبار و مدايح و مناقب او را در قالب نظم و نثر بيان مي كردند.



[ صفحه 356]



و بدين مضمون مي گفتند كه اگر مردم طلب علم قرآن بنمايند همه شاگردان مكتب باقري هستند و چون در علوم دست اندازند يد و بيضا نمايند زيرا او شكافنده علم و دانش بود و بهترين مربي و منبع علم و خبر و فضيلت است.

قدرت نيروي علمي امام محمدباقر عليه السلام در آفاق حجاز و عراق و آسيا بسيار بود مردم او را به پيشوائي مي ستودند و بر افاضات علمي او سر تعظيم فرود مي آوردند.

هيچ كس چون او پس از اميرالمؤمنين در علم تفسير و فقه و ادب و لغت و غيره مانند امام محمدباقر نبود و چون در اجتماع با آنكه دشمن از بروز و ظهور شهرت آنها جلوگيري مي كردند معذلك هيچ كس در افق علوم و فنون و آسمان علم و فضيلت درخشان تر از اين امام نبود - او چنان گره هاي علم را مي گشود و معضلات را حل و هضم مي كرد و غوامض اسرار را تحليل و تسهيل مي نمود كه مردم گمشده علمي خود را در پيشگاه افاضاتش مي يافتند و راضي و خشنود بر مي گشتند.

ابونواس در حق او گفته:



فهو الذي قدم الله العلي له

ان لا يكون له في فضله ثان



فهو الذي امتحن الله القلوب به

عما يجمجمن من كفر و ايمان



و ان قوما رجوا ابطال حقكم

امسوا من الله في سخط و عصيان



لن يدفعوا حقكم الا بدفعهم

ما انزل الله من آي و قرآن



فقلدوها لاهل البيت انهم

صنوالنبي و انتم غير صنوان



منصور گفته:



و ما اخل وصي الاوصياء به

محمد بن علي نوره الصدع



ذرية بعضها من بعض اصطنعت

فالحق ما صنعوا و الحق ما شرعوا



يابن الائمة من بعد النبي و يا

ابن الاوصياء اقوالناس قد دفعوا



ان الخلافة كانت ارث والدكم

من دون تيم و عفو الله متسع



ابوهريره:



اباجعفر انت الامام احبه و ارضي

الذي يرضي به و اتابع



اتانا رجال يحملون عليكم احاديث

قد ضاقت بهن الاضالع





[ صفحه 357]



حميري:



و اذا وصلت بحبل آل محمد

حبل المودة منك فابلغ و ازدد



بمطهر لمطهرين ابوه

نالوا العلي و مكارم مالم تنقد



اهل التقي و ذوي النهي و اولي العلي

و الناطقين عن الحديث المسند



الصائمين القائمين القانتين العابدين

بني الحجي و السودد الراكعين الساجدين



الحامدين السابقين الي صلوة المسجد

القانتين الراتقين السابحين العابدين



اللهم يتودد الراهبين المالفين القادرين




پاورقي

[1] مناقب ابن شهرآشوب ج 2 ص 282.

[2] روضةالواعظين ابن فتال ص 243.

[3] فصول المهمه ابن صباغ ص 192.