بازگشت

امام محمدباقر و شعراء


ابن شهرآشوب مي نويسد: شاعري عبدالملك بن مروان را مدح كرده بود آمد حضور امام اشعار خود را خواند و پرسيد چطور است امام محمدباقر عليه السلام فرمود اينكه مي گوئي اسد اسد سگ است و اينكه گفتي شمس شمس جماد است اين كه بحر دريا موات و مرده است اين كه گفته اي حيه حيه مار است و اينها افتخاري نيست كه كسي را باشد با شمس يا دريا تشبيه كني - كميت حاضر بود گفت



من لقب ميثم مستهام

غير ما صبوه و لا احلام



تا آنجا كه گفت:



اخلص الله لي هواي فما اغرق

نزعا و لا تطيش سهامي



امام محمدباقر عليه السلام فرمود اين طور بگو



فقد اغرق نزعا

و ما تطيش سهامي



كميت گفت يابن رسول الله تو از من اشعر هستي و بهتر شعر مي گوئي

كميت قصيده اي در مدح امام محمدباقر عليه السلام گفت حضرت توجه به كعبه كرد فرمود اللهم ارحم الكميت و اغفر له ثلاث مرات آنگاه فرمود اي كميت اين صد هزار



[ صفحه 379]



«درهم است» كه اهل بيت من براي تو جمع آوري كرده اند گفت به خدا قسم من براي صله مدح تو نگفتم اما ميل دارم پيراهن خود را به من انعام فرمائي تا كفن خود نمايم.