بازگشت

ترجمه وصيت


امام محمدباقر عليه السلام وصيت فرمود فرزندش جعفر بن محمد را كه چون از دنيا رحلت كرد او را غسل دهد و كفن نمايد در بردي كه در آن نماز مي خوانده مخصوصا آن برد لباس و احرام نماز جمعه آن حضرت بود و عمامه اي بر سر او بپيچيد و قبرش را مربع مستطيل بكند و به اندازه چهار انگشت از زمين بلند گرداند و آنگاه او را در آن مطموره قبر بگذارد و آنچه كه ذخيره كرده مانند پينه هاي محل سجده و ناخن و مو و غيره در قبر بگذارد و سر قبر را بپوشاند و كساني كه حاضر به تشييع جنازه شده اند امر كند فاتحه بخوانند و برگردند به منازلشان.

امام جعفر صادق عليه السلام مي فرمايد من پرسيدم اي پدر عزيز در اين شهود چه اثري است كه شهادت بدهند و برگردند فرمود من كراهت دارم و خوش ندارم كه مردم بگويند بدون وصيت بوده مخصوصا كه تو قصد حج داري خواستم مردم بدانند كه تو وصي و خليفه و امام پس از من هستي.

در اين وصيت نكاتي چند استفاده مي شود يكي آنكه در رحلت امام محمدباقر عليه السلام امام جعفر صادق قصد حج داشته و ديگر آنكه روايت رحلت آن حضرت در ماه ذي حجه درست تر به نظر مي رسد.

موضوع ديگر آنكه ماهيت وصيت را با قيد امامت پس از خود و اين كه شهودي براي وصيت باشند و شهودي براي تشييع و تدفين تا اعتراف كنند كه متوفي مؤمن است و اين شهادت چنانچه در روايت ديگري هم ذكر شده يك قطعنامه اي است در اثبات عقايد متوفي كه مورد قبول حضرت حق جل و علا قرار مي گيرد.

روي الكليني في الكافي بسنده عن ابي عبدالله الصادق عليه السلام



[ صفحه 405]



قال عليه السلام ان ابي قال لي ذات يوم في مرضه يا بني ادخل اناسا من قريش من اهل المدينة حتي اشهدهم فادخلت عليه اناسا منهم فقال يا جعفر اذا انامت فغسلني و كفني و ارفع قبري اربع اصابع ورشه بالماء فلما خرجوا قلت يا ابت لو امرتني بهذا صنعته و لم ترو ان ادخل عليك قوما تشهدهم فقال يا بني اردت ان لا تنازع

«اي لا تنازع في الامامه و الخلافه من بعدي متي علموا انك وصيي»

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام به نقل كليني مي فرمايد: يك روز پدرم مرا در حين مرض احضار كرد و چنين فرمود كه برخي از مردم مدينه را هم اجازه ده وارد شوند و شاهد گفتار ما باشند من به اصحابي كه ميل عيادت داشتند اجازه دادم حاضر شدند آنگاه پدرم فرمود:

اي فرزند من چون مردم مرا غسل ده و كفن كن و قبر مرا مرتفع بگير به اندازه چهار انگشت و آب روي آن بپاش - چون خواستم بيرون رويم رو به برادران من نموده فرمود در امر امامت نزاع نكنيد كه خلافت آسماني اختيارش به دست قدرت الهي است و همه بدانيد كه وصي پس از من جعفر است و شهادت بدهيد به امامت و خلافت او اين سمتي است كه خداي عالم براي او معين فرموده بايد همه راضي باشيد و اطاعت كنيد.

في مناقب عن ابي بصير.

قال جعفر الصادق عليه السلام فيما اوصاني به ابي ان قال يا بني اذا انامت فلا يغسلني احد غيرك فان الامام لا يغسله الا الامام و اعلم ان عبدالله اخاك سيدعو الناس الي نفسه فدعه فان عمره قصير فلما ان مضي ابي غسلته حكما امرني و ادعي عبدالله الامامة مكانه فكان حكما قال ابي و ما لبث عبدالله يسيرا حتي مات.

در مناقب از ابي بصير روايت مي كند كه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود در وصاياي پدرم است كه مقرر فرمود من چون مردم هيچ كس جز تو مرا غسل ندهد زيرا امام را جز امام نبايد تجهيز كند و بدان كه عبدالله برادر تو مردم را دعوت به سوي خود مي كند او را واگذار كه عمرش كوتاه است.

فرمود چون پدرم درگذشت او را غسل دادم همان طور كه امر فرموده بود تا صباحي چند گذشت عبدالله مردم را به امامت خود خواند ولي عمرش كفاف نداد و همان طور كه پدرم فرموده بود به زودي درگذشت.

اين خود از معجزات امام محمدباقر عليه السلام و نيروي علمي او بود كه خبر از فوت فرزندش



[ صفحه 406]



عبدالله داد و همان گونه كه فرموده بود شد.

عن ابي عبدالله الصادق (ع)

قال كتب ابي في وصيته ان اكفنه في ثلاثة اثواب احدها رداء له حبرة كان يصلي فيه يوم الجمعه و ثوب اخر و قميص فقلت لابي لم تكتب هذا فقال اخاف ان يغلبك الناس و ان قالوا كفنه في اربعة او خمسة فلا تفعل و عممني بعمامة و ليس تعد العمامه من الكفن انما يعد ما يلف به الحسد [1] .

در روايت ديگر است كه فرمود پدرم در وصيت خود نوشت بدين شرح كه مرا كفن كن در سه پارچه اول آن ردائي كه در آن نماز جمعه مي خواندم و دوم لباسي كه بدان نماز مي خواندم و سوم پيراهني - من پرسيدم چرا اين دستور را نوشتيد فرمود براي آنكه مي ترسم مردم بر تو غلبه كنند و در چهار كفن يا پنج كفن مرا كفن نمائي و نخواستم چنين باشد تو عمامه اي به سر من ببند و نبايد عمامه متعدد باشد و كفن و عمامه طوري نباشد كه موجب حسد ديگران گردد.

اين وصيت هر كلمه اش يك درس است كه براي تعيين تكليف مردم در كارهاي واجب خود و طريقه عمل با اين وصاياي شفاهي و كتبي و شهود يك يك مواد و مطالب را بيان فرموده است تا در اين مكتب كسي در ابهامي از مسائل زندگي و حتي مراتب پس از مرگ معطل نماند.


پاورقي

[1] كافي كليني ص - تهذيب شيخ - مناقب ابن شهرآشوب خرايج راوندي و غيره.