بازگشت

مرثيه حضرت امام محمدباقر




چو زين العابدين رخت از جهان بست

كشيد از آستين نوباوه اش دست



خديو باطن و سلطان ظاهر

كه آن شه را محمد خواند باقر



جهان سيم و سلطان پنجم

فروغ آفتاب و ماه و انجم



همي نزديك رأي دوربينش

علوم اولين و آخرينش



به دستش ماسوا را رشته عمر

جهان را خرم از وي كشته ي عمر



ز نخل جاه او يك شاخه طوبي

كمين دربان درگاهش كروبي



چنان سبز از كرامت بود نخلش

كه شاهد بر امامت شد درختش



به چشم جابر جعفي از آن شاه

شبي بشكافت سقف خانه و آنگاه



ز گردون بر زمين شد نور نزديك

چه دارد منكرش جز بخت تاريك



عجب نبود كه غير از فصل انگور

ربود از صله كورا بود مقدور



كند ارض آسمان و آسمان ارض

چنين شه را پرستيدن بود فرض



عدوي آن ولي خاص معبود

هشام زاده عبدالملك بود



به قتلش گرچه باعث آن پليد است

ولي قاتل براهيم وليد است



به استمداد چرخ و ياري دهر

خورانيد آن جهان جاه را زهر



شود تا تلخ شهد جان به كامش

ز كين بنمود زهر اندر طعامش



ز بعد چند روز آن شاه مسموم

همي از زندگاني گشت محروم



چه شد جان دادنش نزديك از درد

وصيت با هواداران چنين كرد



كه چون دادند غسل از غم تنش را

نمايندش كفن پيراهنش را



جز آن شاه دل آگاه وفاكيش

كفن ننمود كس پيراهن خويش





[ صفحه 425]