بازگشت

هلاكت بقاياي بني اميه


اگر چه بني عباس حق بني هاشم را غضب و ظلم و دشمني خود را به نهايت رسانيدند. ولي براي پيشرفت سياست و زمامداري خود و جلب توجه دوستداران حسين (لالحبه بل لبغض امويه) به كشتار دسته جمعي بقاياي بني اميه اقدام نمودند - و به فرمان داران شهرستانها فرمان صادر كردند كه بزرگ و كوچك بني اميه را به قتل



[ صفحه 38]



رسانيدند - حتي گور خلفاي اموي را شكافتند و از كالبد آنها آنچه باقي مانده بود سوختند -

به اين ترتيب پروردگار توانا بني اميه را از بيخ و بن بركند -

كيفر معاونين قتله و دوستداران بني اميه - بسياري از قتله و معاونين آنها مانند آهنگران لشكر دشمن و دوست داران بني اميه و آنهايي كه سياهي لشكر شده و از ياري امام خودداري كردند به انواع بلاها مبتلا و هلاك شدند - بعضي در خواب مورد اعتراض اشرف انبياء (عليه السلام) واقع و معذب يا كور شدند - برخي پس از بيداري سكته كردند و به جهنم واصل شدند - بعضي به نحو ديگر به مكافات رسيدند و سبب عبرت ديگران شدند - نظير اخنس كه فتيله ي چراغ را خواست اصلاح كند انگشتش آتش گرفت - آب ريخت مانند آتش به تمام بدن سرايت كرد - خود را به نهر افكند بيشتر مشتعل شد تا به درك رسيد.



كاخ ظلم و كيفر و كين يك باره بي بنياد شد

خانه ي ويران دين از دست حق آباد شد



كوس آزادي زدند از چرخ هفتم تا زمين

نعره ي شادي بلند از خاك تا افلاك شد



دوستان را سربلندي از سر گردون گذشت

چون سر دشمن زپستي بسته بر فتراك شد



درد دل را از سرور سينه ها مرهم رسيد

زهر غم را از شفاي كينه ها ترياق شد



عذاب قاتلين در عالم برزخ



[ صفحه 39]



شيخ طريحي در منتخب ص 91 نقل مي كند كه آهنگري از اهل كوفه حكايت كرد: كه ما را در واقعه ي كربلا نزديك نهر علقمي آنجائي كه آبرا به روي اهل بيت بستند قرار دادند. بعد از بازگشت اهل بيت به كوفه و اسارت به شام در خواب ديدم قيامت برپا شده و مردم در شدت عطش هستند. با سختي سوزندگي آفتاب و جوشش حرارت زمين من بيشتر تشنه شده بودم - در آن حال مرد نوراني كه فضا را روشن كرده بود ديدم ايستاده و بر اثر او مردي شجاع كه نوراني تر از ماه شب چهارده بود قرار داشت - مردي هم با زنجير آمد و مرا بست - او را سوگند دادم به معرفي خودش و آمرين به اين عمل گفت من از فرشتگانم و اين مرد نوراني حضرت محمد و اين مرد شجاع علي اميرالمومنين صلوات الله عليهما مي باشند - در برابر عمر بن سعد و قتله اباعبدالله الحسين ديدم باز زنجيرهاي آهنين بسته اند و آتش از چشمها و گوشهايشان زبانه مي كشد - و ديدم پيامبران در پيرامون محمد (صلي الله عليه و سلم) حاضر هستند - پس از آنكه يكايك قتله را آوردند جلوي پيغمبران از اعمالشان در كربلا پرسيد؟ يكي گفت آب را روي اهل بيت بستم - ديگري گفت تير انداز بودم - سومي گفت سينه حسين را لگد كوب نمودم - چهارمي گفت پسرانش را كشتم... رسول خدا و حاضرين همه مي گريستند. امر فرمود تمام قتله را به دوزخ بردند - بعد از كار مرد ديگر پرسيد؟ - گفت كارم نجاري بود جنگ نكردم و كسي را نكشتم - فقال: لقد كثرت السواد علي ولدي - فرمود تو بر بسياري و سياهي لشكر در برابر اولادم افزودي - امر كرد او را به آتش انداختند - وقتي خوابش را براي



[ صفحه 40]



حاضرين نقل كرد زبانش خشك شد و از نصف بدن سكته كرد و به بدترين حال مرد - شنوندگان از دشمنان تبري جستند. [1] .


پاورقي

[1] طريحي در منتخب.