بازگشت

هشام طاغوت بزرگ عصر امامت امام باقر


هشام بن عبدالملك، دهمين خليفه اموي است كه در ظلم و خون خواري دست كمي از پدرانش نداشت، افراد قلدر و خون آشامي همچون يوسف بن عمر ثقفي را بر مردم گمارده بود، يوسف به قدري سنگدل بود كه دستور داد دست هاي زن شايسته و شجاعي به نام «ام خالد» را به جرم اين كه طرفدار زيد بن امام



[ صفحه 68]



سجاد عليه السلام است، قطع كردند. [1] .

هشام حدود بيست سال (105 - 125 هجري) سلطنت كرد. هشام در لجنزار رذايل اخلاقي از بخل، حرص، حسادت گرفته تا خودكامگي، بي رحمي، غرور و بلندپروازي غوطه ور بود، او از جيره ي ناچيز مسلمانان مي بريد و بر ثروت كلان خود مي افزود، و در تزوير، و ترفند و عوام فريبي آن چنان چيره دست بود كه به عنوان سياست باز عرب معروف گرديد، به گفته مسعودي در مروج الذهب، در ميان مردم معروف شد كه سياست بازان بني اميه، سه نفر هستند كه عبارتند از: «معاويه، عبدالملك و هشام.»

از اسراف كاري و تجمل پرستي و چپاول او اين بس كه در سفر حج، تنها لباس هاي او را ششصد شتر حمل مي كرد.

روزي زيد بن امام سجاد عليه السلام برادر قهرمان امام باقر عليه السلام را بر هشام وارد كردند، هشام گستاخانه به زيد گفت: «تويي كه ادعاي خلافت در سرت هست، اي مادر مرده هرگز به آن نخواهي رسيد، تو فرزند كنيزي بيش نيستي.»

زيد: مادران در هر مقامي باشند مانع ترقي فرزندشان نخواهند شد، وانگهي هيچ مقامي بلندتر از مقام نبوت نيست، اگر كنيززادگي مايه ي نقصان است خداوند اسماعيل را كه فرزند كنيز (هاجر) است به مقام پيامبري نمي رسانيد، چگونه مي توان اسماعيل را به خاطر كنيززادگي خوار شمرد، با اين كه خداوند، سرور پيشينيان و آيندگان



[ صفحه 69]



يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را از نسل او آفريد؟ و چگونه نسب مرا مايه ي نقص مي داني با اين كه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و علي بن ابيطالب عليه السلام است.

هشام از بيانات زيد آن چنان خشمگين شد كه از جايگاه خود شتابزده برخاست و دژخيمان خود را طلبيد و فرمان اخراج زيد را داد.

زيد از نزد هشام دور شد، در حالي كه مي گفت:

انه لم يكره قوم حر السيوف الا ذلوا:

«همانا آنان كه تيزي و داغي شمشيرها را براي خود نپسنديدند ذليل شدند.» [2] .

از جسارت هاي هشام به زيد اين بود كه گفت: «برادر بقر (گاو) تو چه كار مي كند؟»

زيد: رسول خدا صلي الله عليه و آله برادرم را «باقر العلم» (شكافنده ي علم و دانش) ناميد، ولي تو (كه بر جاي رسول خدا نشسته اي و ادعاي جانشيني او را داري) بر خلاف رسول خدا مي گويي، بنابراين بين شما اختلاف است، و رأي تو غير از رأي پيامبر صلي الله عليه و آله است. [3] .

هشام وقتي كه از دنيا رفت، برادرزاده اش وليد بن يزيد بن عبدالملك كه بعد از او بر مسند خلافت نشست، چون با او (در چپاول بيت المال و انباشتن مال مردم براي خود) مخالف بود، از اموال هشام براي او كفن برنداشت، و همين باعث شد كه بدن هشام



[ صفحه 70]



مدتي طولاني بر زمين ماند و بو گرفت، و با اين خفت و ذلت او را به خاك سپردند. [4] .

براي اين كه بيشتر به ناپاكي و طاغوت منشي هشام پي ببريم، نظر شما را به فرازي از گفتار زيد برادر امام باقر عليه السلام درباره ي او جلب مي كنيم:

«براي من روا نيست كه در خانه بنشينم با اين كه با قرآن كتاب خدا مخالفت آشكار مي شود، و حكومت و داوري ها در انحصار شيطان و طاغوت (هشام) قرار گرفته، تا آنجا كه در نزد هشام بودم مرد گستاخي در نزد او به رسول خدا صلي الله عليه و آله ناسزا مي گفت، به آن مرد گستاخ گفتم: واي بر تو اي كافر، اگر من قدرت داشتم تو را سر به نيست و روانه ي دوزخ مي ساختم، هشام (به جاي اينكه طرفداري از من كند) به من گفت:

ساكت باش و نسبت به اطرافيان ما اينگونه سخن نگو.

سوگند به خدا اگر ياري جز پسرم يحيي نداشتم، بر ضد حكومت هشام قيام مي كردم و با او مي جنگيدم تا كشته شوم.» [5] .

آري دوران امامت امام باقر عليه السلام مصادف با چنين عصري بود كه او و ياران و شاگردانش، همواره در فشار، اختناق و آزار به سر مي بردند، لذا براي روشن شدن اين مطلب، نظر شما را به نمونه هايي از اين موارد جلب مي كنيم:



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال شيخ طوسي، ص 242.

[2] اعلام الوري، ص 257.

[3] همان مدرك.

[4] اقتباس از منتخب التواريخ، ص 458 - تتمة المنتهي، ص 83.

[5] وقايع الايام (صيام)، ص 92 - كشف الغمه، ج 2، ص 350.