بازگشت

نگهداري ياران از گزند دشمن


حمزة بن طيار از پدرش به نام محمد كه از اصحاب امام باقر عليه السلام بود، نقل مي كند كه: به در خانه ي امام باقر عليه السلام رفتم، اجازه ي ورود خواستم، امام باقر عليه السلام به من اجازه ي ورود نداد ولي به ديگران اجازه داد، ناراحت و غمگين به خانه ام بازگشتم، و به بسترم رفتم و خواستم بخوابم، ولي بر اثر پريشاني و اندوه، خوابم نمي آمد، با خود مي گفتم: «چرا امام به فرقه هاي گمراهي مانند: مرجئه، قدريه و حروريه اجازه مي دهند ولي به من اجازه ندادند؟...»

در اين فكر و اندوه بودم كه ناگهان صداي در را شنيدم، رفتم در را گشودم، ديدم فرستاده ي امام باقر عليه السلام است و مي گويد: «هم اكنون به حضور امام بيا.»، لباسم را پوشيدم و با شتاب به محضر امام رسيدم، فرمود: «حساب اجازه دادن به گروه ها نيست، بلكه من به خاطر حفظ جان تو از خطر اين و آن (جاسوسان دشمن) از تو كناره گرفتم، تا به خاطر دوستيت با ما به تو آسيب نرسانند.»

سخن امام را پذيرفتم و خيالم راحت شد. [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 46، ص 271.