بازگشت

عبادت و بندگي خدا


امام باقر عليه السلام قبل از هر چيز بنده ي خالص خدا بود، و همواره در ياد و پرستش خدا به سر مي برد و هيچ چيز او را از بندگي خالص و عبادت بي شائبه ي خدا باز نمي داشت.

روايت شده: امام باقر عليه السلام براي انجام حج، از مدينه به سوي مكه رهسپار مي شد، وقتي كه در مكه وارد مسجدالحرام مي گرديد و به كعبه نگاه مي كرد، بلند بلند مي گريست، سپس طواف كعبه مي نمود، و پس از طواف در مقام ابراهيم، نماز مي خواند، وقتي كه



[ صفحه 110]



سر از سجود برمي داشت، ديده مي شد كه محل سجده اش بر اثر اشك بسيار تر شده است، و آن حضرت وقتي كه خنده مي كرد، متوجه خدا شده، عرض مي كرد:

اللهم لا تمقتني:

«خدايا بر من خشم نكن.»

و در نيمه هاي شب، در راز و نياز خود با خدا، مي گفت:

«خدايا! مرا امر كردي، اطاعت نكردم، نهي كردي، دوري ننمودم، اينك من بنده ات هستم كه سر به پيشگاهت نهاده ام (با اينكه بايد معذرت بخواهم) معذرت نمي خواهم.»

امام صادق عليه السلام فرمود: «هنگامي كه چيزي پدرم را غمگين مي نمود، امر مي كرد تا زنان و كودكانش، جمع شوند، سپس دعا مي كرد و آنها آمين مي گفتند.»

نيز فرمود: «پدرم بسيار ذكر خدا مي گفت، گاهي همراه او مي رفتم، آن حضرت، ذكر خدا مي گفت، و وقتي كه با مردم گفتگو مي كرد، از ذكر خدا غافل نمي گشت، و همواره مي ديدم كه زبانش به ذكر «لا اله الا الله» حركت مي كند، آن حضرت سحرگاهان ما را جمع و به ذكر الهي امر مي نمود، تا خورشيد طلوع كند، و هر كدام از ما كه تلاوت آيات قرآن را مي توانست، او را امر به آن مي كرد، و هر كدام كه نمي توانست امر به ذكر مي كرد.» [1] .



[ صفحه 111]



افلح غلام آزاد شده ي امام باقر مي گويد: امام باقر عليه السلام را در كنار كعبه ديدم زار زار و هاي هاي گريه مي كرد، به آن حضرت عرض كردم: «پدر و مادرم به فدايت، مردم به تو نگاه مي كنند، مناسب است كه آرام گريه كني.» در پاسخ فرمود:

ويحك يا افلح، و لم لا ابكي؟ لعل الله تعالي ان ينظر الي منه برحمة فافوز بها عنده غدا:

«واي بر تو اي افلح! چرا بلند گريه نكنم؟ شايد خداوند متعال با نظر رحمتش به من بنگرد، تا در پرتو رحمتش در فرداي قيامت، در پيشگاهش رستگار شوم.»

نيز مي فرمود: «هيچ چيزي در پيشگاه خدا محبوب تر از سؤال و تقاضا از درگاه خدا نيست، دعا به قدري اثربخش است كه قضاي الهي را هيچ چيز جز دعا دفع نمي كند.» [2] .

موسي بن اكيل مي گويد با همراهان به در خانه ي امام باقر عليه السلام آمديم، تا اجازه ي ورود بگيريم و به محضرش برسيم، صداي اندوهبار و راز و نياز سوزناكي را شنيديم كه به زبان عبراني بود، هنگامي كه به محضر امام باقر عليه السلام رسيديم، پرسيديم: «چه كسي بود كه در خانه ي شما با صوت حزين، مناجات مي كرد و مي گريست؟»

فرمود: «من بودم، به ياد مناجات ايليا (يكي از پيامبران بني اسرائيل) افتادم و همان مرا به گريه انداخت.»



[ صفحه 112]



سماعه مي گويد: «امام باقر عليه السلام به زبان سرياني به قدري سوزناك با خدا مناجات مي كرد و مي گريست كه از گريه ي او بعضي از ما گريه مي كرديم. [3] .


پاورقي

[1] انوار البهيه محدث قمي، ص 214 و 215 - كشف الغمه، ج 2، ص 319 - بحار، ج 46، ص 297 و 298.

[2] كشف الغمه، ج 2، ص 319 و 320 - مطابق بعضي از روايات، فرمود: «به ياد مناجات حضرت الياس عليه السلام افتادم، و همان مرا به گريه انداخت» (الخرائج و الجرايح، ص 254).

[3] بحار، ج 46، ص 294.