آگاهي امام باقر به اسرار
ابوبصير مي گويد: مردي خراساني، در مدينه به محضر امام باقر عليه السلام رسيد، شنيدم امام باقر عليه السلام به او فرمود: اهل كجا هستي؟ او گفت: اهل خراسان، امام فرمود: حال پدرت چگونه است؟ او گفت: خوب است. امام باقر عليه السلام فرمود: «هنگامي كه از خراسان بيرون آمدي، پدرت از دنيا رفت؟» سپس فرمود: حال برادرت چگونه است؟ او گفت: خوب است.
فرمود: «در فلان روز همسايه اش او را كشت.»
مرد خراساني گريه كرد و گفت: انا لله و انا اليه راجعون
امام باقر عليه السلام فرمود: «آرام باش، خداوند آنها را به بهشت برد، بهشت براي آنها بهتر از آن وضعي است كه در دنيا داشتند.»
مرد خراساني گفت: «فدايت گردم، من هنگام بيرون آمدن از خراسان، پسرم را كه به بيماري سختي گرفتار بود گذاشتم و به اينجا آمده ام، شما از من حال او را نپرسيديد؟»
امام باقر عليه السلام فرمود: «او سلامتي خود را باز يافت و با دختر عمويش ازدواج كرد، تو وقتي كه به وطن باز مي گردي مي بيني او داراي يك پسر شده و نامش علي است همين پسر شيعه ي ما است، اما پسر تو شيعه ي ما نيست، بلكه دشمن ما است.» [1] .
[ صفحه 114]
پاورقي
[1] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 192.