اشك غم


آسمان اشك غم از ديده ما بيرون كرد

دل ما را ز غم و غصّه لبالب خون كرد

هر دلي رسته ز غم بود، به غم كرد دچار

هر سري لاف زد از عقل و خرد مجنون كرد

هر كه در دايره عشق و وفا گام نهاد

چرخش از دايره عشق و وفا بيرون كرد

پنچمين حجت حق حضرت باقر كه خدا

بهر او خلقت اين دايره گردون كرد

گشت مسموم جفا از اثر زهر وليد

شيعيان را به جهان غمزده و محزون كرد

چه دهم شرح غمش را كه ندانم به خدا

با دل خسته او زهر هلاهل چون كرد

گويم آن قدر كه تا بر سر زين جاي گرفت

آسمان زين فلك از غم او وارون كرد

قدر اين گوهر يكدانه ندانست فلك

كه غريبانه به زير لحدش مدفون كرد

مي رود اشگ غم از چشم ملايك «خسرو»

شعر جانسوز تو چون چشم ملك جيحون كرد

شاعر
محمّد خسرو نژاد