كبوتر غريب
باقر علوم عا لم ، عا لم آ ل پيمبر
غربت و مظلوميت رو ، برده ارث از بابا حيدر
دلش از غصه گرفته ، غم و دردش بي شماره
غير اشك چشم خيسش ، ديگه همدمي نداره
از شرار زهر دشمن ، آب شده پيكر خسته ش
غير آه دل نداره ، مرحمي دل شكسته ش
يه كبوتر غريبه ، بي سر و سامونه حالش
مي خواد پر بگيره اما ، سنگ غم خورده به بالش
*
پسرم بيا كنارم ، كه ديگه رفتني ام من
بيا تا برات بگم از ، ظلم و كينه هاي دشمن
به خدا يادم نمي ره ، اون همه ماتم و آزار
دشنام و سنگهاي كينه ، خنده هاي سر بازار
مونده بود به زير نعلِِِِِِِِِِِِِ اسبها لاله هاي چيده
روي نيزه هاي بي رحم ، مي ديدم سر بريده