غنچه زد گلي از گلستان امامت


بهار آمد هوا چون زلف يارم باز مشكين شد

زمين چون رويش از گلهاي رنگارنگ رنگين شد

نگارستان چيني شد زمين از نقش گوناگون

چمن رشك ختن از ياسمين وز بوي نسرين شد

دلِ آشفته شد محو گلي از گلشن طاها

اسير سنبلي از بوستان آل ياسين شد

چه گويم از گل رويش؟ مپرس از سنبل مويش

ز فيض لعل دل جويش مذاق دهر شيرين شد

به ميزان تعادل با گل رويش چه باشد گل

كه با آن خرمن سنبل كم از يك خوشه پروين شد

جمال جانفزاي او ظهور غيب مكنون بود

دو زلف مشكساي او حجاب عزّ و تمكين شد

به باغ استقامت اولين سرو آن قد و قامت

به ميدان كرامت شهسوار ملك تكوين شد

سليل1 پاك احمد، زيب وزن مسند سرمد

ابوجعفر محمد، باقر علم نبيّين شد

محيط علم ربّاني، مدار فيض سبحاني

كه در ذات و معاني ثاني عقل نخستين شد

حقايق گو، دقائق جو، رقائق جو، شقايق بو

سراج راه حق، كز او رواج دين و آيين شد

مرارتها چشيد آن شاه خوبان از بني مروان

مگر آن تلخ كامي بهر زهركين به تمرين شد

عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت

چه او را شاهد بزم حقيقت شمع بالين شد

براي يكّه تاز عرصه ي ميدان جانبازان

ز جور كينه مروانيان اسب اجل زين شد