مناظرات امام باقر (ع)


در دوران امامت حضرت باقر (ع) فرقه هاي مذهبي و گروههاي سياسي و مذهبي متعددي مانند: معتزله، خوارج و مرجئه فعاليت داشتند و امام باقر (ع) همچون سدي استوار در برابر نفوذ عقائد باطل آنان ايستادگي مي نمود و طي مناظراتي كه با سران اين گروهها داشت، پايگاههاي فكري و عقيدتي آنان را در هم مي كوبيد و بي پايگي عقائدشان رابا دلائلي روشن ثابت مي كرد. در اينجا به عنوان نمونه گفتگوي آن حضرت را با «نافع بن ازرق»،يكي از سران خوارج، از نظر خوانندگان مي گذرانيم :

روزي «نافع» به حضور امام رسيد و مسائلي از حرام و حلال پرسيد. امام به سوالات وي پاسخ داد و ضمن گفتگو فرمود:

به اين مارقين (از دين خارج شدگان) بگو: چرا جدايي از امير مومنان (ع) را حلال شمرديد، در صورتي كه قبلا خون خويش را در كنار او و در راه اطاعت از او نثار مي كرديد و ياري اورا موجب نزديكي به خدا مي دانستيد؟!

امام افزود: آنان خواهند گفت كه او را در دين خدا حكم قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شريعت پيامبر خود در دو مورد دو نفر را حكم قرار داده است؛ يكي در مورد اختلاف ميان زن و شوهر است كه مي فرمايد:

«و اگر از جدايي و شكاف ميان آن ها بيم داشته باشيد، داوري از خانواده شوهر و داوري از خانواده زن انتخاب كنيد (تا به كار آنان رسيدگي كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند،خداوند كمك به توافق آنها مي كند (زيرا) خداوند دانا و آگاه است».(61)

ديگري داوري «سعد بن معاذ» است كه پيامبر اسلام او را ميان خود و قبيله يهودي «بني قريظه» حكم قرار داد، و او هم طبق حكم خدا نظر داد. آن گاه امام افزود: آيا نمي دانيد كه امير مومنان حكميت را به اين شرط پذيرفت كه دو داور بر اساس حكم قرآن داوري كنند و از از حدود قرآن تجاوز نكنند و شرط كرد كه اگر بر خلاف قران راي بدهند، مردود خواهد بود؟ وقتي كه به امير مومنان گفتند: داوري كه خود تعيين كردي بر ضرر تو نظر داد، فرمود: من او را داور قرار ندادم، بلكه كتاب خدا را داور قرار دادم. پس چگونه مارقين حكميت قرآن و مردود بودن خلاف قران را گمراهي مي شمارند، اما بدعت و بهتان خود را گمراهي به حساب نمي آورند؟!

«نافع بن ازرق» با شنيدن اين بيانات گفت: به خدا سوگند اين سخنان را نه شنيده بودم و نه به ذهنم خطور كرده بود، حق همين است ان شأ الله!


زندگينامه امام پنجم امام محمد باقر (ع)


حضرت امام محمد باقر ( ع )نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياي دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگري مانند شاكر و صابر و هادي نيز براي آن حضرت ذكر كرده اند كه هريك بازگوينده صفتي از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبي ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوي پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , علي بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجري در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكي بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجري كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعني مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلي مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسي و ظهور سرداران و مدعياني مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراساني و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاي فلسفي و مجادلات كلامي در اين دوره پيش مي آيد , و عده اي از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضي ها و متكلماني به دلخواه مقامات رسمي و صاحب قدرتان پديد مي آيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مي نمايد , و تعليمات قرآني - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسياري از حق طلبان را به حقانيت آل علي ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموي ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوي را دربوته فراموشي قرار ميدادند .

برخي نيز احاديثي به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مي نمودند .

اينها عواملي بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وي امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسي , براي نشر تعليمات اصيل اسلامي و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامي را پايه ريزي نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقي تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگرداني عالم و عامل و ياراني شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتي امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولي صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بني هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالي به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراي خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامي بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نو مي پوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت مي پرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش مي پوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكني ؟ پاسخ ميداد : مقتضاي تقواي جدم و فرمانداري آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاي دروني را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامي مانند دستگيري از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن ديني , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاي جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقي را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاي گرم براي رسيدگي به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براي كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزي - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست مي آورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براي اداي نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع مي شدند و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند مي گشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاي ديگر اسلامي درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامي - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاي بي سابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبري , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعي بليغ كردندو معارف حقه اسلامي را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايي رسيد كه فرزند گرامي آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهي با چهار هزار شاگرد پايه گذاري نمود , و احاديث و تعليمات اسلامي را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآوري از مظالم اموي و امر به معروف و نهي از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقه هاي درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم ديني را براي مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بيني وحي الهي وظايفي را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشي را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثي كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزي جابر بن عبدالله انصاري كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداي كودكي را شنيد , پرسيد كيستي ؟ گفت من محمد بن علي بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزي خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بماني و محمدبن علي بن الحسين كه يكي از اولاد من است ملاقات كني .

سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .

علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف ديني و تعليم حقايق قرآني و احاديث نبوي ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصاري همان كسي است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهي عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسيني به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالي كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

باري , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهي بود .

نام نامي آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايي همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براي ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتي كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضري دانشمندان خاضع تر و خاشع تر ازمحضر محمد بن علي ( ع ) نبوده اند .

در زمان اميرالمؤمنين علي ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناي حيات مادي بيرون ننهاده و از زلال دانش علوي جامي ننوشيده بودند , و در كنار درياي بيكران وجود علي ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاي معدود قدر چونان گوهري رانمي دانستند .

بي جهت نبود كه مولاي متقيان بارها ميفرمود : سلوني قبل از تفقدوني پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راه هاي آسمان از راههاي زمين آشناترم .

ولي كو آن گوهرشناسي كه قدر گوهر وجود علي را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامي را درك ميكردند , و مانند تشنه لبي كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراي دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمي امام ( ع ) شدند , و به قول يكي از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشي متوجه فتح دروازه هاي علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمي راو هم مبارزه عقيدتي و معنوي با سازمان حكومت اموي را , از اين طريق مناسب تر ميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليت هاي ثمر بخش علمي در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاي مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفي شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگري نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن علي بن الحسين بود .

رواياتي در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكري و فرهنگي بوده و نقش مهمي در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامي و جهان بيني خاص قرآن , و تنظيم مباني فقهي و تربيت شاگرداني مانند امام شافعي و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابي برادرش زيد را نيز تأ ييد ميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزي زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن علي را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعني : اي مؤمنان , بر پاي دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداي را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اي زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاي .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براي اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموي ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مي نويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه اي نينجاميد و قيامهاي ديگري نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهري به نتايجي نرسيد , ولي اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيداري و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگه داشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نمي ديدند , ولي در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعي ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموي رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براي نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسي به شكل پايه ريزي و تدوين اصول مكتب - كه امري بسيار ضروري بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاي مصالح حكومتي پيش مي آمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براي شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكي از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموي , به حج مي آيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزي در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومي سخنراني ميكند و در آن سخنراني تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايي و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفه هاي خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعي و رستگاري در پيروي از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنيني بزرگ مي يابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نمي بيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندار مدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامي كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهي خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانه اي ( جاهايي كه درآن نشانه براي تيراندازي ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازي بودند .

هنگامي كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شده ام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف داري بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندي كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامي داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكي از بزرگان بني اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعني امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپي افكند .

هشام از ديدن اين چگونگي خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختي اي ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمي در تيراندازي .

چراميگفتي من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازي را چه كسي به تو ياد داده است .

پدرم فرمود : ميداني كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جواني چندي تمرين اين كار كرده ام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبري و خلافت اسلامي با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبري رهبران بر حق و چگونگي اداره اجتماع اسلامي و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامي بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضي نوشته اند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شده اند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكي سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاي سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتي مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيري است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقداري از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در مني محل اجتماع حاجيها براي سنگ انداختن به شيطان ( رمي جمرات ) و قرباني كردن براي او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه اميني - اين وصيت براي آن است كه اجتماع بزرگ اسلامي , در آن مكان مقدس با پيشواي حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهي