بازگشت

در آنكه ديوار، حاجب آن حضرت نبود از ديدن


قطب راوندي از ابوالصّباح كناني روايت كرده كه گفت : روزي به در سراي حضرت امام محمدباقر عليه السلام شدم و در را كوبيدم كنيز خدمتكار آن حضرت كه پستان برجسته اي داشت بر در سراي آمد پس دست خود را بر پستان او زدم و گفتم به آقاي خود بگو كه من بر در سراي مي باشم ، ناگاه صداي مبارك آن حضرت از آخر خانه بلند شد: ( اُدْخُلْ لااُمَّ لَكَ ) ؛ داخل شو مادر تو را مباد. پس به سراي داخل شدم و گفتم : به خداي سوگند كه اين حركت از روي ريبه نبود و من در اين كار مقصدي نداشتم مگر زياد شدن يقينم ، فرمود: راست گفتي ، اگر گمان بريد كه اين ديوارها حاجب و حائل مي شود ديدگان ما را همچنان كه حاجب مي شود ديدگان شما را پس چه فرق خواهد بود بين ما و شما؟ پس بپرهيز از اينكه ديگر مثل اين عمل به جاي آري .(55)

مؤ لف گويد: كه روايت شده نيز از يكي از اصحاب آن حضرت كه گفت : در كوفه زني را تعليم قرائت قرآن مي نمودم وقتي با او جزيي مزاح كردم پس چون خدمت آن حضرت مشرف شدم به من عتاب كرد و فرمود: هركه در خلوت مرتكب گناهي شود حق تعالي به او اعتنايي نخواهد كرد!؟ چه گفتي با آن زن ؟! گفت من صورت خود را از شرم پوشانيدم و توبه كردم ، حضرت فرمود: ديگر به اين كار شنيع عود مكن .(56)

پاورقي

55- ( الخرائج راوندي ) 1/272.

56- ( بحارالانوار ) 46/247.