بازگشت

شناساندن رهيافتي جايگاه امام


امام باقر (ع) تلاش فراواني براي جلب دل ها به سوي دوستي اهل بيت عليهم السلام مبذول مي داشت و در صدد بود تا با اين شيوه، جايگاه امامت را به گونه اي روشن تر براي مردم ترسيم كند و وسيله نجات و رستگاري را به آنان بنماياند. «حكم بن عتيبه» طي داستان تأثير گذاري در اين باره مي گويد:

«من كنار ابا جعفر (ع) در مجلس پر ازدحامي نشسته بودم كه پيرمردي عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ايستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اي پور پيامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرين كرد و به آنان نيز سلام نمود. پس پيش روي امام آمد و گفت: اي پسر فرستاده خدا، مرا نزديك خود جاي ده كه جانم فدايت باد! به خدا سوگند كه من شما [اهل بيت] را دوست مي دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه اين دوستي با شما [اهل بيت] و دوستداران تان به خاطر مطامع دنيوي نيست. من از دشمنان شما بيزارم و سوگند كه دشمني ام با آنان به خاطر گمراهي و زبوني شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مي دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده ام. فدايت شوم، آيا بر من اميدي [از رستگاري] هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بيا. و او را آنقدر به پيش خواند كه پهلوي خود نشاند و فرمود: اي پيرمرد! مردي از پدرم علي بن الحسين (ع) همين را پرسيد و پدرم پاسخ داد: آن گاه كه از دنيا رخت بر بستي، نزد جدم رسول خدا (ص)، حسن (ع) و حسين (ع) و فرزندانش وارد مي شوي. دلت سرور مي يابد، خاطرت آسوده مي گردد، چشمت [به ديدارشان] روشن مي شود و به بهترين گونه نزد پروردگارت حاضر مي شوي و آن گاه كه جانت به اينجا رسيد [و به گلوي پيرمرد اشاره فرمود] در بالاترين منزلگاه با ما خواهي بود و زندگاني آخرت، روشني چشمت خواهد شد. پيرمرد از خرسندي پرسيد: چگونه؟ امام باز هم برايش گفت. پيرمرد با شور و اشتياقي بسيار گفت: الله اكبر! آيا به راستي آن گاه كه بميرم نزد پيامبر و خاندانش وارد مي شوم و [از ديدارشان] ديده روشن مي كنم؟ و...

اشك شوق بر رخسار پيرمرد تراويد، زانوانش سست شد، گريه اش بالا گرفت و بر زمين نشست. حاضرين نيز با ديدن اين عشق بازي اشك شوقشان بيرون تراويد. امام اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. پيرمرد گفت: اي فرزند فرستاده خدا، فدايت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسيد و بر صورت و چشمانش كشيد. آن گاه گريبان گشود و دست امام را بر روي قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بيت عليهم السلام] باد و رفت. امام به حاضرين رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردي از اهل بهشت را ببيند به او نگاه كند. راوي مي گويد: هرگز مجلسي را چنين حسرت زده نديده بودم». [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 361.