بازگشت

احاديث در بداء


درباره بداء از طرفين فريقين احاديث و اخبار بسيار وارد شده است از آن جمله است:

ما عظم الله بمثل البداء

ما بعث الله نبيا حتي يقر له بالبداء اي يقر له بقضاء مجدد في كل يوم بحسب مصالح العباد لم يكن ظاهرا عندهم و كان الاقرار عليهم بذلك للرد علي من زعم ان فرغ من الامر (عقيده يهود).

يهود مي گفتند ان الله عالم في الازل بمقتضيات الاشياء فقدر كل شي ء علي وفق علمه.

در خبر ديگر است كه درباره اقرع و ابرص و اعمي بدا ظاهر مي شود چه خداوند آنها را مبتلا مي سازد تا در سير تكامل خويش به مطلوب برسند.

و درباره ابتلاآت يهود كه در تاريخ بني اسرائيل و حضرت موسي مظاهرش پديدار است بدا ظاهر مي شد - اين براي ظهور كمال بشري بود.

طريحي در رساله مخطوطي كه دارد حديثي نقل مي كند كه:

قال (ص) لا بداء في النبوة و الامامة

بداء در تمام شئون زندگي بشري هست براي باز بودن راه تكامل و رسيدن به ثواب يا عقاب و استجابت دعوات و به فضيلت رسانيدن استعدادات و نيل به مقامات عاليه مگر در نبوت و امامت چون نبوت انتخاب رسول است از جانب خود و ارسال رسل است و آنجا اگر بدا راه داشته باشد بايد نقصي در انتخاب كننده و يا انتخاب شونده باشد و همچنين امامت كه منصوص آسماني است اگر در انتخاب آن نقصيه راه يابد و در مسير زعامت آن بدائي حاصل شود نقض غرض است و لذا در نبوت و امامت بداء نيست حتي نبوت خاتمه يافتني است چنانچه اول آنها آدم ابوالبشر و خاتم پيغمبران حضرت محمد بن عبدالله (ص) مي باشد ولي امامت خاتمه يافتني نيست - و زمين خالي از حجت نخواهد ماند - پس به هر دوري ولي لازم است.

و اما اينكه برخي تصور كرده اند بداء درباره اسماعيل فرزند حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نازل شد براي امامت او نبوده بلكه بداء براي قتل او بوده.



[ صفحه 319]



چنانچه مرحوم ممقاني در ترجمه اسماعيل مي نويسد منصور به سعايت بدانديشان مي خواست حضرت اسماعيل را كه پسر بزرگ امام صادق و از مفاخر سادات علماء و امام زادگان بوده بكشد احضار كرد امام صادق عليه السلام درباره او دعا فرموده مستجاب شد و بداء ظاهر شد و اسماعيل محفوظ ماند مردم از نظر اينكه اسماعيل بزرگ تر از حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بوده و به علم و اخلاق و فضيلت آراسته بود گمان مي كردند چنانچه منصور گمان كرده بود او امام است و امامت به وراثت مي رسد و چون درگذشت گفتند بداء ظاهر شد در حالي كه براي امامت هرگز بداء نيست بلكه بداء براي كشتن او بود و اين مقام امامت مانند علم و حق ذي حق است كه به ارث نمي رسد مانند علم متوفي و حق معنوي او چنانچه در فقه در باب ارث فرزند در حق و حقوق متوفي هست و تصريح شده اين حق به فرزند نمي رسد غير از تركه مالي است كه حق فرزند است امامت حضرت زين العابدين يا حضرت صادق عليه السلام حق آسماني و علمي و موهبتي بوده به فرزند نمي رسد مگر منصوصا كه آن هم به شرحي كه در كتاب منتقم حقيقي نگاشته ام به تواتر احاديث نبوي نقل شده امامت به نام 12 نفر منصوص بوده جاي بحث و ترديدي نداشت و بداء براي امامت نبوده.

اميد است در رساله مستقلي اين مطالب تشريح گردد كه اجمالي براي ابهام باقي نماند.