بازگشت

بداء در نظر اماميه


آفريننده اين جهان پهناور به آنچه در زمين و آسمان است عالم و آگاه است و هيچ چيز و هيچ ذره اي بر او مخفي نيست او پس از خلقت كتاب آفاق و منظومه شمسي و افلاك و اقمار و سيارات جماد نبات را رويانيد كه با كمال شگفتي فرمود



ءانتم انشأتم شجرتها ام نحن المنشئون

و أنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون



آيا شما از ابرها باران باريديد يا ما آيا شما اين اشجار و نباتات را از شكم خاك بيرون رانديد يا ما پس از آفريدن نباتات حيوانات را خلق فرمود و سپس انسان را آفريد و افراد بشر را به هر صورت خواست در ارحام امهات تصوير فرمود و از قدرت پروردگار اين است كه در ملياردها ميليارد بشر دو صورت مثل هم نيست و اوست كه به هر نقشي بخواهد مي نمايد و اين قدرت آفرينش و نقش بندي صور مخصوص اوست كه در ظلمات ثلاث چنين زيبائي ملاحت تصوير مي كند و هيچكس قادر بر خلق چنين صوري نيست. [1] .

علماي اماميه از اين دو آيه استنباط مي كنند كه هيچ چيز در آفرينش عالم و آدم بر آفريننده مكتوم و پوشيده نيست و هيچ تر و خشكي نيست مگر آنكه در كتاب مبين «لوح محفوظ» موجود است و اين علم الهي است.

از طرفي در لسان وحي كه هيچ گونه شك و ترديد در آن نيست مي فرمايد محو و اثبات به دست قدرت حق بسته و نزد او ام الكتاب است كه همان لوح محفوظ است.

پس لازم محو نقص و خللي است و ملازم اثبات كمال و تكامل است و اين هر دو مستلزم بدا مي باشد تا از نقص به كمال پيوندد.

به دليل آيه اول و ساير آيات توحيد كه در علم حق نقطه ابهام و نقص و جهلي و ستري نيست پس بايد اين بدا نسبت به خلق باشد زيرا خالق چيزي به تمام جزئيات و جهات آن چيز واقف است و با علم و قدرت ساخته و آفريده عقلا هم اين معني و حقيقت براي ما به وضوح مي پيوندد زيرا بشر است كه آفريده شده تا از نقص به كمال برود و با اختيار كامل مسير استعداد و لياقت را تا فعليت محضه بپيمايد و در هر قدمي كه از نقص به كمال مي رود محو و اثباتي



[ صفحه 325]



رخ مي دهد كه نقص محو و كمال اثبات مي شود.

اگر بنا بود به قول جبري ها همه چيز را عمل حق بدانيم محو و اثبات معني نداشت زيرا در علم و عمل خود مي دانست چگونه به كمال رهبري مي كند و اجر و پاداشي هم لازم نبوده ولي با اختيار بين عقل و نفس و علم و جهل مختار مطلق بد و نقص را پشت سر مي گذارد و با تمام مشكلات مبارزه مي نمايد و رو به كمال مي رود و اين جا در مسير تكامل او بدا حاصل مي شود يعني آن كس كه در يك مسير شهواني پيش مي رود خردمندان خرده بين مي دانند عاقبت كارش وخيم است ولي ناگهان خط سير خود را عوض مي كند در سرنوشت او بدا حاصل مي شود - و اين بدا براي همان خردمندان خورده بين بشري است و براي دانش و بينش خود او كه چگونه با يك لحظه و يك لمحه خط سير خود را عوض كرده بدا حاصل مي شود و رو به كمال مي رود يا به عكس از مسير كمالي رو به شهوات و سير حيواني مي گذارد بل هم اضل سبيلا بدا براي او حاصل مي شود يعني نتيجه كار او ظاهر مي گردد - وگرنه در علم حق و لوح محفوظ كارش مكشوف است.

نكاتي چند

وقتي كه آفريننده عالم جل شأنه اراده فرمايد كه خلقي بيافريند و از نطفه اي كه در صلب آدم اول ميثاق گرفته سلسله بشر را به هم پيوندد و ادامه بدهد و آنچه براي او بداء هست به اجرا گذارد در وضع ساختمان و اوضاع زندگي و بدائي كه در طول حيات او به وسيله ي اعمالش رخ مي دهد همه را به وجود آورد.

براي اين آفرينش دو اصل است يكي ايجاد نطفه و استقرار در رحم مادر و پرورش آن در جنين تا به كمال حيوانيت و بشريت برسد و يك بشر كامل الخلقه شود و ديگر تأمين و تضمين سلسله مراتب روحي اوست كه از گفتار و كردار و اعمال پديدار مي گردد و بايد بداء را در اين قسمت جستجو كرد.

براي مرحله اول مرد را تحريك مي كند تا مبادرت به مباشرت با زن خود كه در شريعت پيوستگي محرميت يافته هم آغوش گردد و از راه شهوت به مقتضاي فطرت و دفع يك غريزه طبيعي نطفه را از صلب پدر با يك حركت و جنبشي كه ناگهان با اصطكاك لامسه به تمام اعضاء و احشاء بدن وارد مي شود به يك جهشي در رحم مادر قرار مي دهد و به رحم وحي و الهام مي شود (چنانچه در خواص طبيعي و جسماني اوست) كه دهن خود را براي عمل لقاح بگشايد و گشاده دهن حاضر و آماده قبول يك هسته مخلقي الهي باشد و اين قضاي مبرم و قدر محتوم



[ صفحه 326]



به آن تعلق گرفته كه از صلب پدر به رحم مادر به سبب عشق و علاقه جنسيت و زناشوئي منتقل گردد.

نطفه عبارت از تخم هاي لقاح شده اي است كه از مجراي آلت به قعر رحم مي ريزد و مدت چهل روز كه زمان آبياري آن تخم است در داخل رحم به حال حركت و نشو و نما در حال شناوري است تا از تخمدان سر بيرون آورد.

اين نطفه گاهي از دوازده هزار دانه لقاحي يا ذره تكوني بيشتر است كه در اين مدت به صورت آكل و مأكول به حكم ضعيف و قوي يكديگر را مي خورند تا برسد به يك هسته قابل لايق و آن هم پس از چهل روز ديگر به صورت علقه و چهل روز به حال مضغه يعني مانند گوشت كوبيده و خون بسته است تا تبديل به گوشتي شود كه رشته ها و عروق مشبك و پيچاپيچ پيدا كند و داراي الياف و تار و پود شود.


پاورقي

[1] و در تفسير اين آيه حديث مفصلي است كه در قسمت حديث نقل مي كنيم.