بازگشت

كينه توزي هشام


از جسارت هاي هشام به زيد اين بود كه گفت برادرت منظورش اهانت بود. تو چه كار مي كني؟

زيد فرمود: رسول خدا برادرم (باقرالعلوم) شكافنده علم و دانش ناميد ولي تو بر جاي رسول خدا نشسته اي و ادعاي جانشيني او را داري بر خلاف رسول خدا مي گويي، بنابراين بين شما اختلاف است و رأي تو غير رأي پيامبر است.

هشام وقتي كه از دنيا رفت برادرزاده اش وليد بن يزيد بن عبدالملك كه بعد از او بر سرير خلافت نشست چون با او در چپاول بيت المال و انباشتن مال مردم با وي مخالف بود از اموال هشام براي كفن بر نداشت و همين باعث شد كه بدن هشام مدتي طولاني بر زمين ماند و بو گرفت و با اين خفت و ذلت او را به خاك سپردند. [1] .

براي اينكه بيشتر به ناپاكي و طاغوت منشي هشام پي ببريم نظر شما



[ صفحه 25]



را به فرازي از گفتار زيد برادر امام باقر (عليه السلام) درباره او جلب مي كنم.

زيد فرمود: براي من روا نيست كه در خانه بنشينم با اينكه با قرآن كتاب خدا مخالفت آشكار مي شود و حكومت و داوريها در انحصار شيطان و طاغوت (هشام) قرار گرفته تا آنجا كه در نزد هشام بودم مرد گستاخي در نزد او به رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) ناسزا مي گفت به آن مرد گستاخ گفتم واي بر تو اي كافر اگر من قدرت داشتم تو را سر به نيست و روانه ي دوزخ مي ساختم.

هشام به جاي اينكه طرفداري از من كند به من گفت: ساكت باش و نسبت به طرفداران ما اين گونه سخن نگو. سوگند به خدا اگر يار جز پسرم يحيي داشتم بر ضد حكومت هشام قيام مي كردم و با او مي جنگيدم تا كشته شوم. [2] .

هشام افراد قلدر و خون آشام مانند يوسف ابن عمر ثقفي را بر مردم گمارده بود يوسف به قدري سنگدل بود كه دستور داد دست زن شايسته و شجاعي به نام ام خالد را به جرم اينكه طرفداري زيد ابن امام سجاد (عليه السلام) است قطع كردند.



[ صفحه 26]




پاورقي

[1] وقايع الريام.

[2] وقايع الريام - معرفته الرجال.