بوي نسيم


فصل بهار آمد و عالم معطر است
بوي نسيم صبح بسي روح پرور است
گويا زخلد مي وزد اين باد مشكبيز
كاين سان دماغ ابر ز بوي خوش تر است
هم اين زمين مرده شده احيا زفيض او
هم اين جهان پير، جوان بار ديگر است
نرگس گشوده چشم تماشا به روي گل
سوسن به صد زبان، پي مدحش ثناگر است
با صد نوا به شاخ گل ارغوان، هزار
طوطي به نغمه بر سر شاخ صنوبر است
نور خدا، امام هدي، باقرالعلوم
هادي دين و وارث علم پيمبر است
بابش علي و جدّ كبارش بود حسين
زين العباد را پسر و باب جعفر است
در جاه و رتبه صد چو سليمان، به عّز و جاه
در زير بال طايري از كويش اندر است
هم لطف اوست مونس يونس، به بطن حوت
هم در طريق، هادي خضر و سكندر است
مفتاح قفل گنج سعادت، به دست اوست
بر پا از او بناي شفاعت، به محشر است
كي با شهان، گداي درش را مثل زنم
چون بر در گداي درش، صد چو قيصر است


شاعر
فائز شوشتري