مناي كربلا


من امشب شربتي نوشم كه شويَد زَهرِ اعدا را

مهيا مي شوم اي زهر مهماني زهرا را

من امشب جامه اي پوشم كه از تن بر كَنم جانم

لباس وصل مي بايست ديدار گوارا را

روانه سوي جانان باش اي جان ستمديده

نشد دنيا اگر يارت، بشارت باد عقبي را

هشامم زهر داد اما مشامم بوي يار آورد

شهادت نوش جانم ساخت اين جام طهورا را

جنان از پشت ديوار جهان مي خواندم يثرب

دگر چشمم نخواهد ديد ديواري غم افزا را

مني كه در مناي كربلا قربانيان ديدم

وصيّت مي كنم اندر منا بر ندبه مِنا را

در آن هنگامه كه حكم فرار از خيمه صادر شد

به چشم خويشتن ديدم به حصر شعله، بابا را

ز سهم هر يتيمي گوشوار و گوش، غارت رفت

ز پاي دختران و بانوان خلخال، يغما را!

چو ديدم طفلكي آتش به دامان مي دود هر سو

نشد از معركه بيرون كشم آن طفل تنها را

ز بعد آن همه ماتم چو هنگام اسيري شد

ميان قتلگه بردند جمع خسته ما را

قضاوت با شما زندان، خرابه، جاي آل اللَّه!

چها بگذشت بين شام و كوفه آل طاها را

اگر چه كودكي بودم در آن غوغاي غم، اما

تمام عمر پيش ديده دارم روز غوغا را

بخوان اي روضه خوان از غصه هاي عمه ام زينب

كه داغش تازه سازد تا قيامت داغ زهرا را